این برگ همسنجی شدهاست.
۲۱۱
در دهر هر آنکه نیم نانی دارد | ||||||
وز بهر نشست آشیانی دارد | ||||||
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی | ||||||
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد |
۲۱۲
در سر هوس بتان چون حورم باد | ||||||
در دست همیشه آب انگورم باد | ||||||
گویند کسان خدا ترا توبه دهاد | ||||||
او خود ندهد من نکنم دورم باد |
۲۱۳
در عالم جان بهوش میباید بود | ||||||
در کارِ جهان خموش میباید بود | ||||||
تا چشم و زبان و گوش بر جا باشد | ||||||
بی چشم و زبان و گوش میباید بود |