برگه:Rvznamh vghaye atfaghyh-shmarh hay 1 ta 35.pdf/۱۲۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
 

احوالات متفرقه

در اخبار جریدة‌الحوادث اسلامبول نوشته‌اند که در اسکی‌زغر اسلامبول پانزده نفر دزد هم‌عهد شده بودند که در شبی معین و ساعتی معین بخانه شخصی رفته و اموال او را بدزدند یکی از آن دزدها به صاحب‌خانه و مستحفظین دیوان خبر کرده و ثودش را از میان دزدان بکنار کشیده و چهارده نفر دیگر از دزدان در شب معهود بخانهٔ مزبور ریخته صاحب‌خانه و نستحفظین دیوان که خبردار و مهیا بودند بآنها پیش‌تاب و طپانچه خالی کرده دو نفر از دزدان مجروح و دستگیر شده‌اند و مابقی فرار کرده‌اند و از آن در نفر که بدست آمده‌اند تحقیق میشده است که سایر دزدها را پیدا نمایند

ایضا در جریدة‌الحوادث اسلامبول نوشته‌اند که در نزدیکی صبح در محله چقور چشمه که بمعنی چشمهٔ گود است آتش افتاده پنج شش خانه و بیشتر از بیست باب دکان سوخته است

چند وقت پیش ازین در مملکت نارویژ که در بعضی زبانها نارویه میخوانند اتفاق غریبی افتاده شخصی چهار نفر کشته است بقصد و موافق قاعدهٔ آنولایت حکم قتل آن شخص را داده‌اند اما اکثر بزرگان و اعیان آنجا به مستدعی از پادشاه آنولایت شده‌اند که از خون این شخص بگذرد و او را نکشد سر مملکت مزبور از طایفهٔ کولی غربال‌بند که بترکی قرچی مینامند بسیارند و میگویند که در کل مملکت پانزده یا بیست هزار کس از اینها میباشند و چونکه جمعیت مزبورد بیشتر از یک کرور و چهارصد هزار کس نیست بیست هزار کولی نسبت باین جمعیت بسیار است و این کولی‌ها در آنولایت بسیار دزد و بدعمل میباشند و دزدی و اعمال ناشایسته بیشتر از آنها صادر میشود و عوام از آنها بسیار اندیشه دارند و بدشان می‌آید و از اینکه فال‌گیری می‌کنند مردم چنان تصور میکنند که اینها جادو میدانند و با شیاطین و اجنه آمیزش و معاشرت دارند در آخر زمستان گذشته چهار نفر ازین کولیها بخانه رعیتی رفته بودند که از ده و خانه‌های دیگر دور بود بگدائی و سوال اهل آنخانه در آنجا نبودند مگر جوانی هجده ساله و آن جوان از دیدن آنها بسیار ترسید که مبادا مال آقایش را بدزدند یا ضرری به او بزنند تدبیرش باینجا کشید که بآنها محبت نماید آنها را در اطاق بزرگ آنجا جا داده و نهار برایشان آورده عرق زیاد هم بآنها پیموده مدتی نکشید که هر چهار نفر مست شده خوابیدند و آن جوان تیغ دلاکی آقایش را در آورده هر چهار نفر را سر بریده و بعد از آن کاغذی به نایب‌الحکومه آنجا نوشته و او را اعلام کرد و از او انعام هم خواسته بود که چهار نفر از جاده‌ها که رفیق اجنه و شیاطین‌اند باین تدبیر مست کرده و سر بریده‌ام حاکم فرستاده و آنجوانرا گرفته محبوس کردند و موافق قانون آن ولیت حکم قتل او را دادند چونکه قصد کشتن داشته و عملش از راه سهو نبوده است هر چه از او تحقیق می‌کنند عمل خود را اقرار میکند و خود را مستحق انعام میداند و میگوید که بمن ظلم است که در عوض رفیق جن‌ها کشته بشوم اهل آنولایت چونکه دیدند که این جوان از راه حماقت این کار را کرده و منظورش دزدی یا چیز دیگر نبوده از پادشاه خواهش و درخواست کرده‌اند که او را ببخشد و نکشد

ایضا در جریدة‌الحوادث نوشته‌اند که شخصی در نزدیکی مرسیلیا در قریه از فقیر بوده به پاریس رفته در قشون فرانسه او را نوشته‌اند و بعد از چندی بمرتبه بینک باشیکری که سرهنگی است رسیده و به ماموریتهای دیگر هم اقدام کرده و دولتمند شده بدیدن اقوام خود مرخص شده بقریهٔ خعد که نزدیک شده بجهة امتحان خویشان لباس تجمل را در آورده و لباس مندرس پوشیده بخانه یکی از خویشان در آمده و شکایت از فقر نموده آن شخص بقدر مقدور او را اعانت و دلداری نموده و سایر خویشان که فهمیده‌اند باز بی‌چیز است او را دیدن نکرده و رو نشان نداده‌اند آن شخص هم بعد از تجربهٔ خویشان خود چند هزار قروش که هر قروش بیست تومان است بصاحب خانه داده و عذرخواهی بسیار نموده و سایر خویشانرا ملاقات نکرده به پاریس مراجعت نموده است