برگه:Rvznamh vghaye atfaghyh-shmarh hay 1 ta 35.pdf/۱۲۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
 

در میان این چلیک‌ها تخته گذاشته‌اند که دو قسم آب میتوانند در آن نگاه بدارند آبی که نزدیک بدهن چلیک است آب شیرین بسیار خوبیست وقتیکه میخواهند آبرا بفروشند یک پیاله از سر چلیک که آب شیرین است بخریدار می‌چشانند و بعد از آنکه قیمتش را گذرانیدند چلیک را که پر از آبهای تلخ و شور چاه‌های اسلامبول است مگر چند پیاله دهن چلیک که آب شیرین است بجای آب شیرین خالی کرده میروند از سلانیک نیز نوشته‌اند که در آنجا نیز باران کم آمده و از بوکرست که سمت شمال مملکت عثمانیه هست هم بهمین طور نوشته‌اند که گندم سخت که در اینجا گندم پائیزه میگویند بجهة بی‌آبی بالمرة خراب و ضایع شده بود و امید داشتند که باران بیاید که گندم بهاره ضایع نشود چونکه یکی از جاهای غله‌خیز ولایت عثمانیه سمت بوکرست است که در مملکت والاکیه میباشد انتظار داشتند که خبر بارندگی از آنولایت بیاید که غلهٔ بهار بر طرف نشود از حلب هم نوشته‌اند که خشکی و بی‌آبی شده بود و در آخر ماه جمادی‌الثانی هوا چنان گرم بود که مانند گرمای وسط تابستان

در روزنامهٔ جریدة‌الحوادث اسلامبول نوشته‌اند که از جانب پادشاه یونان برادرش دوق ده‌النبورغ در بیست و دویم شهر رجب وارد اسلامبول شده و در بیست و سیوم بحضور سلطان رفت و در روزنامهٔ دیگر اسلامبول که بزبان فرانسه چاپ میزنند در این خصوص نوشته‌اند که سلطان به شاهزاده مزبور بسیار التفات و احترام کرده و در مدت توقف مشارالیه در اسلامبول اسبهای خود سلطان و کالسکه‌ها بجهة سوار شدن و گشت و تفرج در خشکی و زورقها که در آنجا قایق میگویند بجهة گشت در دریا بشاهزاده مزبور داده شده بود

درین روزها لامارکی دله‌ولط وزیر مختار از جانب دولت فرانسه بنزد سلطان وارد اسلامبول گردیده بوده است که بحضور سلطان برود

عالی پاشا وزیر دول خارجه دولت عثمانیه بجهة جزئی ناخوشی که داشت تا چند مدت به شهر بروسه رفته است که در آنجا به چشمه‌های آب گرم که بجهة رفع بعضی از امراض مشهور است رفته معالجه خود را نماید

فواد افندی که سابقا از جانب سلطان بنزد امپراطور روسیه ایلچی بود در مدت سفر و غیاب عالی پاشا کارگذار امورات دول خارجه شده است

پورتوقال

درین روزها درین مملکت گذارشی شده که کم مانده بود که سلطنت پادشاه آن مملکت بر هم بخورد مدتی بود که اهل آنجا از وزیر اعظم پادشاه که کانت تومار نام دارد گله‌مند بودند شخصی از خوانین قدیم متشخص آنولایت که نام او مرشل سالدانهه است یکبار از شهر بیرون رفت و قشون از راه در برده و بنای یاغیگری گذاشت و منظور او این بود که وزرای پادشاه معزول شده وزرای دیگر بجای آنها برقرار شوند و قشون را تحریک کرده در دور خود جمع نموده بود شوهر پادشاه پورتوقال که اینمرحله را شنید قشون پادشاه را بیرون آورده و رفت که با یاغیان جنگ نماید اول کار قشون پادشاه قدری پیش بود و خیال میکردند که یاغیان که دور مرشل سالدانهه جمع شده‌اند زود متفرق خواهند شد بعد از چند روز خود اهل پای‌تخت یاغی شدند و امداد بیاغیان نمودند و قشون پادشاه هم بیشتر بطرف مرشل سالدانهه رفتند و بجائی کشید که پادشاه پورتوقال میخواست از تاج و تخت استعفا نماید و مرشل سالدانهه چنان پر زور شد که کل امورات دولتی بدست او آمد و موافق خبر آخر که از آنجا آمده کانت تومار وزیر اعظم که مردم از او گله داشتند معزول شد و گریخته به لندن آمده و مرشل سالدانهه در پورتوقال مسلط بود و نظم و قرار در آنجا میگذاشت وزیر اعظم نشد اما خود او وزرای دیگر معین کرد