برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۱۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۲
 
  در ثنایش نغز گفتاری کنم در دعایش ناله و زاری کنم  
  چون ندارم دامن قربش بدست بایدم در گفت و گوی او نشست  

(حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تختهٔ ریگ چون)

(رمالان رقمی میزد. گفتند این نوشتن چیست و این نوشته از برای)

(کیست؟ گفت این نام لیلیست که بنوشتن آن میسازم،)

(چون او بدست نیست با نام او عشق میبازم)

۱۹۰  دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فرد  
  ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم میزند حرفی بدست خود رقم  
  گفت کای مفتون شیدا چیست این می‌نویسی نامه سوی کیست این  
  هر چه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد  
  کی بلوح ریگ باقی ماندش تا کسی دیگر پس از تو خواندش  
۱۹۵  گفت شرح حسن لیلی میدهم خاطر خود را تسلی میدهم  
  می‌نویسم نامش اول وز قفا می‌نگارم نامهٔ عشق و وفا  
  نیست جز نامی ازو در دست من زآن بلندی یافت قدر پست من  
  تا چشیدم جرعهٔ از جام او عشقبازی میکنم با نام او  

(گفتار در موفق شدن جناب خلاف پناهی باجتناب از بعضی)

(مناهی وقفه‌الله سبحانه للتقوی والمغفرة فی‌الدنیا والآخرة)

  حبذا شاهی که در عهد شباب شد ز توبه همچو پیران بهره یاب  
۲۰۰  گرچه از باده لب آلود از نخست زآن بآب توبه آخر لب بشست  
  جام می با آن همه آب طرب مانده دور از مجلس او خشک لب  
  خم گرفته معده خالی از حرام گوشهٔ چون زاهدان نیکنام