این برگ همسنجی شدهاست.
۲۴
۴۰۰ | ساخت تدبیری بدانش کاندر آن | ماند حیران فکرت دانشوران | ||||
نطفه را بیشهوت از صلبش کشاد | در محلّی جز رحم آرام داد | |||||
بعد نه مه گشت پیدا زآن محل | کودکی بی عیب و طفلی بیخلل | |||||
غنچهٔ از گلبن شاهی دمید | نفحهٔ از ملک آگاهی وزید | |||||
تاج شد از گوهر او سربلند | تخت گشت از بخت او فیروزمند | |||||
۴۰۵ | صحن گیتی بی وی و چشم فلک | بود آن بیمردم این بیمردمک | ||||
زو بمردم صحن آن معمور شد | چشم این از مردمک پر نور شد | |||||
چو ز هر عیبش سلامت یافتند | از سلامت نام او بشکافتند | |||||
سالم از آفت تن و اندام او | ز آسمان آمد سلامان نام او | |||||
چون نبود از شیر مادر بهرهمند | دایهٔ کردند بهر او پسند | |||||
۴۱۰ | دلبری در نیکوئی ماه تمام | سال او از بیست کم ابسال نام | ||||
نازک اندامی که از سر تا بپای | جزو جزوش خوب بود و دلربای | |||||
بود بر سر فرق او خطّی ز سیم | خرمنی از مشک را کرده دو نیم | |||||
گیسویش بوداز قفا آویخته | زو بهر مو صد بلا آویخته | |||||
قامتش سروی ز باغ اعتدال | افسر شاهان براهش پائمال | |||||
۴۱۵ | بود روشن جبههاش آئینه رنگ | ابروی زنگاریش بر وی چو زنگ | ||||
چون ز دوده زنگ ازو آئینه دار | شکل نونی مانده از وی بر کنار | |||||
چشم او مستی که کرده نیم خواب | تکیه بر گل زیر چتر مشکناب | |||||
گوشها نکته نیوش از هر طرف | گوهر گفتار را سیمین صدف | |||||
بر عذارش نیلگون خطّی جمیل | رونق مصر جمالش همچو نیل | |||||
۴۲۰ | زآن خط ار چه بهر چشم بد کشید | چشم نیکان را بلا بیحد رسید | ||||
رستهٔ دندان او درّ خوشاب | حقّهٔ درّ خوشابش لعل ناب |