این برگ همسنجی شدهاست.
۴۱
۷۳۰ | نطفه در تن مایه بخش جان تست | قوت اعضا قوّت ارکان تست | ||||
ای ز شهوت با تن و جان در ستیز | گوش دارش خواهی و خواهی بریز | |||||
بودی از آغاز عالی مرتبه | بر فراز چرخ بودت کوکبه | |||||
شهوت نفست بزیر انداخته | در حضیض خاک بندت ساخته |
(حکایت خروس و مؤذّن)
با خروس آن تاجدار سرفراز | آن مؤذّن گفت در وقت نماز | |||||
۷۳۵ | هیچ دانا وقت نشناسد چو تو | وز فوات وقت نهراسد چو تو | ||||
با چنین دانائی ای دستان سرای | کنگرهٔ عرشت همی بایست جای | |||||
ماکیانی چند را کرده گله | چند گردی در ته هر مزبله | |||||
گفت بود اول مرا پایه بلند | شهوت نفسم بدین پستی فگند | |||||
گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی | در ته هر مزبله کی گشتمی | |||||
۷۴۰ | در ریاض قدس محرم بودمی | با خروس عرش همدم بودمی |
(جواب گفتن سلامان حکیم را)
چون سلامان از حکیم اینها شنید | بوی حکمت بر مشام او وزید | |||||
گفت ای جان فلاطون از تو شاد | صد ارسطو زیر فرمان تو باد | |||||
عقلها بودند از آغاز ده | ساختی ده را تو اکنون یازده | |||||
من نهاده روی در راه تو ام | کمترین شاگرد درگاه تو ام | |||||
۷۴۵ | هرچه گفتی عین حکمت یافتم | در قبول آن بجان بشتافتم | ||||
لیک بر رای منیرت روشنست | کاختیار کار بیرون از منست | |||||
قدرت فاعل بقدر قابل است | قابلیت نی بجعل جاعل است |
6 |