برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۸
 
  به که اکنون اعتراف آرم بعجز نعرهٔ اقرار بردارم بعجز  
  پیش ارباب ذکا این است دین سر لا احصی ثنا اینست این  
۱۱۵  چون ثنایش را نمی‌یارم شمار به که گیرد بر دعا کارم قرار  
  نی دعائی کآید از هر سست رای مقتصر بر عز و جاه این سرای  
  بل دعائی چون دعای اهل دل بر کرمهای الٓهی مشتمل  
  هم نشاط و کامرانی آورد هم حیات جاودانی آورد  
  شاه را روی دل اندر دین کند دولت دین داریش آئین کند  
۱۲۰  شغل او بر موجب فرمان شود تخم دولتهای جاویدان شود  
  تا بود این طارم نیلوفری جلوه‌گاه آفتاب خاوری  
  تخت شاهی جلوه‌گاه شاه باد خاطرش ز اسرار دین آگاه باد  
  بادش از فضل ازل هر دم مدد تا شود شایستهٔ ملک ابد  
  نیکخواهانش ز هر آفت سلیم بر طریق نیکخواهی مستقیم  

(انتقال بمدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والیء)

(ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال)

(اعزالله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره)

۱۲۵  نیکخواهی خاصه کو را یاور است گشته پیدا با وی از یک گوهر است  
  کرده جا در سایهٔ اقبال او سایه‌وار افتاده در دنبال او  
  هر کجا آن آفتاب این پرتو است هر کجا آن پیشوا این پیرو است  
  گر چه بر مهد خلافت زاده است بر خلافش یک قدم ننهاده است  
  والیء مصر جلال و احتشام بود از آن رو یوسفش کردند نام  
۱۳۰  رشک یوسف طلعت زیبای او چون زلیخا عالمی شیدای او