برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۲۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و آن را چنان باز نمودم که بگمانم چیزی روشن‌تر و مهم‌تر از آن در دنیا نیست، مگر آنچه دربارهٔ خداوند و نفس پیش از این گفته‌ام چه مخصوصاً فرض کردم که در آن ماده هیچیک از صور یا صعاتی[۱] که در نزد اهل مدرسه، محل مشاجره است وجود ندارد، و هیچ چیزی که معرفتش برای اذهان ما باندازه‌ای فطری نباشد که در آن باب تجاهل هم نتوانیم بکنیم، آنگاه باز نمودم که قوانین طبیعت چگونه است؟ و دلایل خود را بر هیچ اصلی متکی نساختم. مگر بر کمالات بی پایان الهی، و آنچه از قوانین مزبور ممکن بود محل شبهه واقع شود در اثبات آن اهتمام کردم، و باز نمودم که اگر خداوند عوالم بسیار نیز خلق می‌فرمود، در هیچکدام از آن‌ها آن قوانین غیر مرعی نمی‌ماند. سپس ظاهر کردم که جزء اعظم آن ماده به مقتضای قوانین مزبور البته باید یک ترتیبی قرار گیرد که متشابه با افلاک ما باشد، و قسمتی از آن باید یک کرهٔ زمین تشکیل دهد و قسمت دیگر سیارات و ستاره‌های دنباله‌دار را بسازد. و مقداری از آن هم یک خورشید و ستارگان ثابت ایجاد کند، و در این مقام دربارهٔ نور بسط سخن دادم و به تفصیل بیان کردم که نوری که در خورشید و ستارگان باید باشد چیست، و چگونه از آنجا در یک دم فضای پهناور آسمان را می پیماید؟[۲] و از سیارات و ستاره‌های دنباله‌دار بسوی زمین منعکس می‌گردد، و نیز مطالبی چند راجع به مادهٔ افلاک و ستاره‌ها و وضع و حرکات و تمام صفات متنوعهٔ آنها افزودم، چنانکه بعقیدهٔ خود بدرستی باز نمودم که در این عالم واقعی هیچ چیز دیده نمی‌شود که در آن عالم فرضی که


  1. باصطلاح حکمای قدیم صور جسمیه و نوعیه و خواص و طبایع اجسام و مقصود از این فرض آنست که مستقیماً تعلیمات اسکولاستیک را انکار نکند، بلکه چون معلوم شد عالم را بوجه دیگر می‌توان توجیه نمود. تعلیمات اسکولاستیک ضمناً و بالطبع ابطال شود.
  2. دکارت مانند حکمای سلف سیر نور را آنی می‌دانست.
–۲۱۷–