برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۰۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴– خودشناسی[۱]

گفتیم: جوهر یکی بیش نیست، اما صفاتش بیشمار است و جز این نمی‌تواند باشد، چون اگر صفاتش بیشمار نباشد محدود میشود و ما ثابت کردیم که جوهر به آن معنی که ما گرفتیم وجودش واجب و نامحدود است.

ما از صفات بیشمار جوهر فقط دو صفت را دریافته‌ایم، یکی بعد[۲] که مبدأ جسمانیت است، و یکی علم[۳] که مبدأ روحانیت است ولیکن نه بعدی که ما در اجسام می‌بینیم، و نه علمی که در نفوس درمی‌یابیم، زیرا بعد اجسام و علم نفوس محدودند و تعینات و حالاتی گذرنده‌اند از بعد، و علم مطلق؛ که دو جنبه از ذات واجب می‌باشند. این دو جنبه داشتن بهیچوجه نباید در ذهن ما خللی به یگانه بودن


  1. در قسمت خداشناسی با اینکه عیناً به روش اسپینوزا نرفتیم، برای اینکه میزانی از فکر او بدست آید یک اندازه چگونگی ورود او را در مطلب رعایت کردیم، اما از این پس برای اینکه خوانندگان آزرده نشوند، بیان را تا می‌توانیم ساده میکنیم، مطالب این فصل خلاصهٔ بخش دوم و سوم از کتاب «علم اخلاق» است.
  2. Etendue
  3. اینجا علم ترجمهٔ Pensèe است؛ که معمولا باید فکر ترجمه شود و به آن معنی است که دکارت این لفظ را بکار میبرد آن جا که میگفت: جسم جوهر صاحب ابعاد است و روح جوهر صاحب فکر است؛ و مراد او فکر از کلیهٔ آثار نفس بود، از حس و شهود و فهم و تعقل و تفکر و تخیل و توهم و اراده. در بیان فلسفهٔ دکارت آن لفظ را بر حسب عادت فکر و اندیشه ترجمه کردیم، چون آن‌جا این صفت دربارهٔ انسان گفته می‌شد، ولیکن چون اسپینوزا آن را از صفات اصلی ذات واجب‌الوجود می‌شمارد فکر برای آن مناسب نیست، پس علم ترجمه کردیم.
–۴۸–