برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۱۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

موجودات دیگر و کلیهٔ عالم طبیعت و مقید به مقتضیات تن است، یعنی مادی و جسمانی است. اعمال قسم دوم از نفس به استقلال سر می‌زند و تابع امور جسمانی نیست، یا تبعیتش کم است، پس روحانی و عقلانی است. در اعمال قسم اول نفس گرفتار قوهٔ متخیله و توهم است، در اعمال قسم دوم عقل از تخیل و توهم فارغ و آزاد است. نتیجه اینکه: انسان در اعمالی که صرف از عقل و دانش برمی‌آید متوجه کمال است، و آزاد و مختار و در واقع آن چه در انسان آزاد و مختار است عقل است و بس[۱] و هرچه عقل و دانش را مختل سازد، مایهٔ اسیری و بندگی است و کدام شادی برای نفس انسان بهتر و بالاتر از درک حقایق است؟ پس دانش عقلانی بهترین سرچشمهٔ شادمانی و تکمیل کنندهٔ زندگانی است، لذتی است که اندوه ندارد، زیرا که اندوه انفعالی است، و دانش فعل است و انفعال از تأثیر امور خارجی است، و فعل تماماً متعلق به نفس انسان و مستقل از هر چه غیر از آنست.

پس یک جا نیک و بد را شناختیم، و سود و زیان را تشخیص دادیم، و یک جا آزادی و اختیار حقیقی را دریافتیم، و معلوم کردیم که این هردو امر سعادت و کمال انسان در اوست یک سرچشمه دارد و آن عقل و دانائی است که مایهٔ توانائی است. پس: فضیلت همان عقل و دانش است و فهم درست[۲] و عقل و فهم درست هم دست نمیدهد مگر به معرفت خداوند که هرچه هست در او است و علم منحصر به معرفت ذات واجب‌الوجود است.

اینکه گفته می‌شود عقل و دانش مایهٔ آزادی است، و انسان را به کمال و سعادت می‌رساند نباید به این معنی گرفت که کارهای عاقل


  1. در اینجا عقل ترجمه Raison است، یعنی آن قوه که شخص را قادر بر استدلال و استنتاج میکند و تشخیص درست و نادرست می‌دهد.
  2. این قسمت نظر سقراط و افلاطون را دربارهٔ فضیلت و اخلاق به یاد می‌آورد.
–۶۳–