برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۶۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و نیز معلوم کردیم که از زمان باستان این مسئله را این قسم حل کرده بودند که بعضی از مدرکات به واسطهٔ حواس پنجگانه، یعنی به وسیلهٔ تن دست می‌دهد، و بعضی امور را هم انسان به وسیلهٔ عقل که امری مجرد و از تن جدا است درمی‌یابد، و دیدیم که بعضی از حکما که پیشوای ایشان افلاطون است، مدرکات حسی را متغیر ندانسته تنها برای معقولات حقیقت قائل شدند، و معتقد بودند که معلومات عقلی در نفس انسان آشکار یا پنهان موجود است، و باید کوشید که هرچه از آن معلومات پنهان و بالقوه است؛ آشکار و بالفعل گردد. بعضی دیگر از حکما که سردفتر آنها ارسطو است ادراکات حسی را معتبر و مبدأ علم انسان شمردند با توجه باینکه حس فقط جزئیات و مادیات را درک می‌کند و ادراک کلیات و مجردات مخصوص عقل است، بعضی هم مانند ابیقوریان و رواقیان علم انسان را منحصر به محسوسات دانستند، و معقولات را نتیجهٔ محسوسات پنداشتند.

دکارت که برای فلسفه طرحی نو ریخت، محسوسات را فقط وسیلهٔ تشخیص سود و زیان چیزهای خارجی برای تن پنداشت، و تحقیق کرد که معلوماتی که از راه حس برای انسان حاصل می‌شود با واقع مطابق نیست، و بنابراین در علم اعتماد بر عقل باید باشد، و اظهار عقیده کرد بر اینکه گذشته از تصوراتی که از راه حس از خارج وارد ذهن می‌شود و آنچه ذهن خود به قوهٔ متخیله جعل می‌کند، معانی دیگر در ذهن انسان هست که فطری است[۱] یعنی خاصیت روح یا عقل انسان است به عبارت دیگر: آنها را خداوند در عقل انسان ودیعه نهاده است. حکمای دیگر هم که کارتزین شمرده شده‌اند، این عقیده را داشتند و تصدیق می‌کردند، و پیش از این گفته‌ایم، که آنان را اصحاب عقل نامیده‌اند.

در خود انگلستان هم از معاصران لاک کسانی بودند که مذهب افلاطون را داشتند، و در باب وجود معانی فطری با دکارت موافق بودند، اما لاک که در بسیاری از چیزها با دکارت موافقت داشت، در


  1. Idées innées
–۱۱۴–