برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بود، چون «آتنیان» از آن پادشاه دلخوش نبودند پس از مرگ او ارسطو نتوانست در آتن بماند مهاجرت کرد و سال بعد در شصت و سه سالگی درگذشت (۳۲۲).

از ارسطو مصنفات بسیار بازمانده که تقریباً جامع همهٔ معلومات آن زمان است به جز ریاضیات، اما ظاهراً آن کتب را به قصد اینکه آثار قلم او باشد ننوشته، و چنین می‌نماید که غرضش ثبت و یادداشت مصنفات ارسطو مطالب بوده است، و دربارهٔ بعضی از رسائل می‌توان معتقد شد که تحریر شاگردان او است، از قراری که گفته‌اند از نوشته‌های ارسطو آنچه در دست ما است آن است که برای تعلیم خصوصی شاگردان تهیه شده و ارسطو برای عامه هم رسالاتی نظیر آن که از افلاطون در دست است نوشته بوده است که متأسفانه باقی نمانده است. در هر حال از آنچه در دست است دیده می‌شود که ارسطو به نوشته‌های خود آراستگی ادبی نداده و شاعری نکرده است، اهل وجد و حال هم نبوده و جز قوهٔ تعقل چیزی را در تحصیل علم دخیل نمی‌دانسته از این رو هم از آغاز با افلاطون اختلاف نظر و مشرب داشت، اما برخلاف آنچه بعضی گفته‌اند از تجلیل و مهر ورزی نسبت به استاد چیزی فرو نمی‌گذاشت و افلاطون در مقام مقایسهٔ شاگردان خود، او را عقل حوزهٔ علمی می‌خواند.

روابط ارسطو
با افلاطون
اینقدر هست که در تحقیقات خویش از رد و ابطال رأی افلاطون در باب «مثل» و بعضی امور دیگر خودداری نموده و در این مقام می‌گفته است «افلاطون را دوست می‌دارم، اما به حقیقت بیش از افلاطون علاقه دارم»[۱]


  1. در باب مخالفت ارسطو با افلاطون گفتگو بسیار شده است، بعضی به راه افراط رفته و گفته‌اند، ارسطو در هر چیز مخالف افلاطون بوده و آراء او را نقض کرده است، بعضی به راه تفریط رفته اختلافی میان استاد و شاگرد ندیده و خواسته‌اند رأی‌های ایشان را با هم جمع کنند. حق اینست که میان ارسطو و افلاطون اختلاف نظرهائی هست، اما از
–۲۹–