برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۸۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

که در ذهن داریم .

دانشگاه وجدانی و حضوری است ؛ و آن وقتی است که ذهـن بیواسطه نسبت میان دو تصور را ادراك و تصدیق کند ، مانند : علم نفس به وجـود خـود و اینکه سه با يك ردو برابر است ، واینکه : مثلث غير از مربع است و این قسم ازعلم كاملا یقینی است ، رگاه کسبی و تعقلی است ، و آن وقتی است که برای درک نسبت میان دو معنی احتیاج به تصور معانی دیگر هست که واسطه باشند، و این تعقل واستدلال است ، مانند : علم به این که مجموع زوایای مثلث در قائمه است ، و یا اینکه جهان آفریدگار دارد؛ والبته این قسم دوم از دانش مانند قسم اول روشن و آشکار نخواهد بود، و یقین در او بسته به اینست قین در او که تصورهای واسطه وجدانی و حضوری باشند .

از این دو قسم دانش که بگذریم هر آگاهی که برای ما دست دهد گمان و پندار است .

قسم سوم ازدانش آنست که به واسطه حس حاصل میشود، وهر چند منکر مـوجـودات محسوس شدن چندان معقول نیست ، ولیکن البته یقین بر آنها هم مانند یقین بر معلومات وجدانی و تعقلی نیست، و از نظر علمی و فلسفی می توان آن را در زمره گمانها و پندارها بشمار آورد ، ولی در امور زندگانی دنیوی البته باید به حقیقت محسوسات یقین داشت .

دانش انسان از آنکه هست البته ممکن است بیشتر شود ، ولی نظر به اینکه دانش جز درك سازگاری و یا ناسازگاری تصورات ذهنی چیزی نیست ، یقین است که اندازه دانش انسان از حدود تصورات ذهنی بر تر نمی رود بلکه از آن حدود هم کمتر است، و بنابراین ما نمی توانیم بر کل آنچه دانستنش را آرزوداریم دانا شویم ، مثلایقین نیست که عاقبت بتوانیم این مسئله را حل کنیم که آیا خداوند به جسم قوه ادراكه داده یا نداده است ؛ وعلم ما بر نفس خودمان مسلم هست امـا از حقیقت اوچیزی نمیدانیم ، راگر در تحقیقاتی که در باب تجرد نفس به عمل آمد دقت شود ، دیده می شود که از روی حقیقت و یقین


–۱۲۷–