این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۷۰
چو این بیگنه را بریدند سر | به برّد سر آن دو بیدادگر | |||||
چو دیدم چنان زان سپس شایدم | کجا خاک بالا بهپیمایدم | |||||
برین گونه بگریست چندان بزار | همی تا گیا رستش اندر کنار | |||||
زمین بستر و خاک بالین اوی | شده تیره روشن جهانبین اوی | |||||
در بار بسته گشاده زبان | همی گفت زار ای نبرده جوان | |||||
کس از تاجداران بدین سان نمرد | که تو مردی ای نام بردار گرد | |||||
سرت را بریده بزور اهرمن | تنت را شده کامِ شیران کفن | |||||
خروش و فغان و دو چشم پر آب | ز هر دام و دد برده آرام و خواب | |||||
سراسر همه کشورش مرد و زن | بهر جای کرده یکی انجمن | |||||
همه دیده پرآب و دل پر ز خون | نشسته به تیمار مرگ اندرون | |||||
همه جامه کرده کبود و سیاه | نشسته باندوه با سوگ شاه | |||||
چه مایه چنین روز بگذاشتند | همه زندگی مرگ پنداشتند | |||||
برآمد برین نیز یک چند گاه | شبستان ایرج نگه کرد شاه | |||||
فریدون شبستان سراسر بگشت | بران ماهرویان همی برگذشت | |||||
یکی خوب چهره پرستنده دید | کجا نام او بود ماهآفرید | |||||
که ایرج برو مهرِ بسیار داشت | قضا را کنیزک ازو بار داشت | |||||
پری چهره را بچه بُد در نهان | ازان شاد شد شهریارِ جهان | |||||
ازان خوبرخ شد دلش پرامید | بکین پسر داد دل را نوید | |||||
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید | یکی دختر آمد ز ماه آفرید | |||||
شد امید کوتاه بر شه دراز | به پروردش او را بشادی و ناز | |||||
جهانی گرفتند پروردنش | برآمد بناز و بزرگی تنش | |||||
نیا را همی بود اندُه گسار | بمانده ز دردِ پسر یادگار | |||||
مر آن لالهرخ را ز سر تا بپای | تو گفتی مگر ایرجستی بجای | |||||
چو بر رست و آمدش هنگام شوی | چو پروین شدش روی و چون قیر موی | |||||
نیا نامزد کرد شویش پشنگ | بدو داد و چندی برآمد درنگ | |||||
پَشنگ آنکه پور برادرش بود | نژاد از گرانمایه گوهرش بود | |||||
گوی بود از تخم جمشید شاه | سزاوار شاهی و تخت و کلاه |