این برگ همسنجی شدهاست.
گفتار اندر زادن زال
کنون پر شگفتی یکی داستان | بپیموندم از گفتة باستان | |||||
نگه کن که مر سامرا روزگار | چه بازی نمود ای پسر گوش دار | |||||
نبود ایچ فرزند مر سام را | دلش بود جویا دل آرام را | |||||
نگاری بد اندر شبستان اوی | زگلبرگ رخ داشت و از مشک موی | |||||
از آن ماهش امّید فرزند بود | که خورشید چهر و برومند بود | ۵۰ | ||||
ز سام نریمان همو بار داشت | ز بار گران تنش آزار داشت | |||||
زمادر جدا شد بدآن چند روز | نگاری چو خورشید گیتی فروز | |||||
بچهر چنان بود برسان شید | ولیکن همه موی بودش سپید | |||||
زمادر پسر چون بدین گونه زاد | نکردند یک هفته بر سام یاد | |||||
شبستان آن نامور پهلوان | همه پیش آن خرد کودک نوان | ۵۵ | ||||
کسی سام یل را نیارست گفت | که فرزدن پیر آمد از خوب جفت | |||||
یکی دایه بوش بکردار شیر | بر پهلوان اندر آمد دلیر | |||||
چو آمد بر پهلوان مژده داد | زبان برگشاد آفرین کرد یاد | |||||
که بر سلم ی روز فرخنده باد | دل بدسگالان او کنده باد | |||||
بدادت خدای آن چه میخواستی | کجا جان بدین خواهش آراستی | ۶۰ | ||||
پس پردة تو ایا نامجوی | یکی پاک پور آمد از ماه روی | |||||
یکی پهلوان بچّة شیردل | نماید بدین کودکی چیردل | |||||
تنش نقرة پاک و رخ چو بهشت | برو بر نه بینی یک اندام زشت | |||||
از آهو همان کش سپیدست موی | چنین بود بختت ابا نامجوی | |||||
بدین بخششت کرد باید پسند | مکن جانت نشناس و دلرا نزند | ۶۵ | ||||
فرود آمد از تخت سام سوار | بپرده درآمد سوی نو بهار | |||||
یکی پیر سر پور پرمایه دید | که چون او ندید و نه از کس نشنید | |||||
همه موی اندام او هچو برنی | ولیکن برخ سرخ بود وشگری |
۱۰۹