این برگ همسنجی شدهاست.
چو برزین وچون قارن رزم زن | چو خرّاد وکشواد لشکر شکن | |||||
یلانند با چنگهای دراز | ندارند از ایران چنین چنگ باز | |||||
چو تابند گردان از این سو عنان | بچشم اندر آرند نوک سنان | ۵۵۰ | ||||
از آن تیز گردد رد افراسیاب | دلش گردد از کین ما پر شتاب | |||||
سر یک رمه مردم بیگناه | بخاک اندر آرد زبهر کلاه | |||||
اگر بیند اغریرث هوشمند | یکی بستگانرا کشاید زبند | |||||
پراگنده گردیم گرد جهان | زبان برکشائیم پیش مهان | |||||
به پیش بزرگان ستایش کنیم | همه پیش یزدان نیایش کنیم | ۵۵۵ | ||||
چنین گفت اغریرث پر خرد | کز این گونه چاره نه اندر خورد | |||||
زمن آشکارا کند دشمنی | بجوشد سر مرد آهرمنی | |||||
یکی چاره سازم دگر گونه زین | که با من برادر نگردد بکین | |||||
گرایدون که دستان شود تیز چنگ | یکی لشکر آید بر ما بجنگ | |||||
چو آرد بنزدیک ساری رمه | بدیشان سپارم شمارا همه | ۵۶۰ | ||||
بپردازم آمل نیآیم بجنگ | سرم را زنام اندر آرم بننگ | |||||
بزرگان ایران زگفتار اوی | بروی زمین بر نهادند روی | |||||
چو از آفرینش بپرداختند | نوندی زساری برون تاختند | |||||
بیآمد بنزدیک دستان سام | بیآورد از آن نامداران پیام | |||||
که بخشود بر ما جهاندار ما | شد اغریرث پر خرد یار ما | ۵۶۵ | ||||
یکی سخت پیمان فگندیم بن | بر آن بر نهادیم یکسر سخن | |||||
کز ایران اگر زال زر با دو مرد | بیآید وجویند با او نبرد | |||||
گرانمایه اغریرث نیک پی | سپه را گذارد از آمل بری | |||||
مگر زنده از دست این اژدها | تن یک جهان مردم آید رها | |||||
بزرگان وجنگ آورانرا بخواند | پیام یلان پیش ایشان براند | |||||
وز آنپس چنین گفت کای یاوران | پلنگان جنگی ونام آوران |
۲۱۵