برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۵۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  فزون بایدم نیز از ایشان هنر جهانجوی باید سر تاجور  
  چنان چون بگوش بزرگان رسید از ایشان کس این رای فرّخ ندید  ۴۵
  همه زرد گشتند وپر چین بروی کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی  
  کسی راست پاسخ نیارست کرد غمی شد دل و لب پر از باد سرد  
  چو طوس وچو گودرز چو کشواد وگیو چو خرّاد وگرگین وبهرام نیو  
  به آواز گفتند ما کهتریم زمین جز بفرمان تو نسپریم  
  وز آنپس یکی انجمن ساختند زگفتار او دل بپرداختند  ۵۰
  نشستند وگفتند با یکدگر که از بخت مارا چه آمد بسر  
  اگر شهریار این سخنها که گفت بمی خوردن اندر نخواهد نهفت  
  زما واز ایران برآمد هلاک نماند ازین بوم وبر آب وخاک  
  که جمشید با تاج و انگشتری بفرمان او دیو ومرغ وپری  
  زمازندران یاد هرگز نکرد نجست از دلیران دیوان نبرد  ۵۵
  فریدون پر دانش وپر فسون مر این آرزو را نبد رهنمون  
  اگر شایدی بردن این بد بسر بمردی ونام وبگنج وهنر  
  منوچهر کردی بدین پیش دست نکردی بدین همّت خویش پست  
  یکی چاره باید نمودن بدین که این بد بگردد از ایران زمین  
  چنین گفت پس طوس با مهتران که این رزم دیده دلاور سران  ۶۰
  مرین بندرا چاره اکنون یکیست بسازیم واین کار دشوار نیست  
  هیونی تگاور بر زال سام بباید فرستاد ودادن پیام  
  که گر گل بسر داری اکنون مشوی یکی تیز کن رای وبنمای روی  
  مگر او کشاید یکی پندمند سخن در دل شهریار بلند  
  بگوید که این اهرمن داد یاد در دیو هرگز نباید کشاد  ۶۵
  مگر زالش آرد ازین گفت باز وگر نه سرآمد نشیب وفراز  
  سخنها زهر گونهٔ ساختند هیونی تگاور برون تاختند  
  دونده همی تاخت تا نیمروز چو آمد بر زال گیتی فروز  
۲۴۶