این برگ همسنجی شدهاست.
فرستاده گفت آنکه روشن بهار | ببیند نبیند در شهریار | |||||
بهاریست خرّم در اندر بهشت | همه خاک عنبر همه زرّ خشت | ۷۵۵ | ||||
سپهر برین کاج ایوان اوست | بهشت برین روی خندان اوست | |||||
ببالای ایوان او راغ نیست | بیهنای میدان او باغ نیست | |||||
چو رفتم بنزدیک ایوان فراز | سرش با ستاره همی گفت راز | |||||
بیک دست پیل و بیک دست شیر | جهان تحت او آوریده بزیر | |||||
ابر پشت پیلانش بر تخت زر | گوهر همه طپوق شیران نر | ۷۶۰ | ||||
تبیره زنان بیش پیلان بپای | زهر سو خروشیدن کرّنای | |||||
تو گفتی که میدان بجوشد همی | زمین بآسمان بر خروشد همی | |||||
خرامان شدم پیش آن ارجمند | یکی تخت پیروزه دیدم بلند | |||||
نشسته برو شهریاری چو ماه | زیاقوت رخشان بسر بر کلاه | |||||
چو کافور موی و چو گلبرگ روی | دل آزرم جوی و زبان چرب گوی | ۷۶۵ | ||||
جهانرا ازو دل بنرس وأمید | تو گوئی مگر زنده شد جمشید | |||||
منوچهر چون زاد سرو بلند | نشسته چو طهمورث دیوبند | |||||
نشسته بر شاه بر دست راست | تو گوئی زمان ودل پادشاست | |||||
از آهنگران کاوة بر هنر | به پیشش یکی رزم دیده پسر | |||||
کجا نام او قارن رزم زن | سپهدار بیدار لشکر شکن | ۷۷۰ | ||||
چو شاه یمن سرو دستور شاه | چو پیروز گرشاسپ گنجور شاه | |||||
شمار در گنجها ناپدید | کس اندر جهان آن بزرگی ندید | |||||
همه گرد ایوان دو رویه سپاه | بزرّین عمود وبزرّین کلاه | |||||
سپهدار چون قارن کاویان | به پیش سپاه اندرون کاردان | |||||
مبارز جو شیروی درّنده شیر | چو شاپور یل ژنده پیل دلیر | ۷۷۵ | ||||
جو بندند برکوهه پیل کوس | مرا گردد از رنگ چون آبنوس | |||||
گرآیند زی ما بجنگ آن گروه | شود کوه هامون و هامون چو کوه | |||||
همه دل پر از کین و پر چین برو | بجز جنگ شان نیست چیز آرزو |
۹۰