این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
اندر زادن کیخسرو
شبی قیرگون ماه پنهان شده | بخواب اندرون مرغ ودام ودده | |||||
چنان دید سالار پیران بخواب | که شمعی برافروختی زآفتاب | |||||
سیاوش بدآن شمع تیغی بدست | بآواز گفتی نشاید نشست | |||||
ازین خواب نوشین سر آزاد کن | زفرجام گیتی یکی یاد کن | |||||
که روز نو آئین وجشن توست | شب زادن شاه کیخسروست | ۲۶۰۵ | ||||
سپهبد بلرزید در خواب خوش | بجنبید گلشهر خورشیدفش | |||||
بدو گفت پیران که برخیز ورو | خردمند نزد فرنگیس شو | |||||
سیاوخش را دیدم امشب بخواب | درخشان تر از بر سپهر آفتاب | |||||
که گفتی چرا چند خسپی مپای | بجشن جهاندار کیخسرو آی | |||||
بشد زود گلشهر نزدیک ماه | جدا گشته بود از بر ماه شاه | ۲۶۱۰ | ||||
بدید وبشادی سبک بازگشت | همه کاخ ازو پر از آواز گشت | |||||
بدید وبشادی بپیران بگفت | که اینت نو آئین خور ماه جفت | |||||
یکی ایدر آی وشکفتی ببین | بزرگی ورای جهان آفرین | |||||
تو گوئی نشاید بجز تاج را | وگر جوشن وخود وتاراج را | |||||
سپهبد بیآمد بر شهریار | بسی آفرین کرد بر کردگار | ۲۶۱۵ | ||||
بدین برز بالا واین شاخ ویال | تو گفتی برو بر گذشتست سال | |||||
زبهر سیاوش دو دیده پر آب | همی کرد نفرین بر افراسیاب | |||||
چنین گفت با نامدار انجمن | که گر زین سخن بگسلد جان من | |||||
نمانم که بازد بدین شاه جنگ | مرا گر سپارد بجنگ نهنگ | |||||
بدآنگه که بنمود خورشید تیغ | بخواب اندر آمد سر تیره میغ | ۲۶۲۰ | ||||
چو بیدار شد پهلوان سپاه | دوان اندر آمد بنزدیک شاه | |||||
همی بود تا جای پردخته شد | بنزدیک آن نامور تخت شد | |||||
بد گفت خورشیدفش مهترا | جهاندار وبیدار وافسون گرا |
۲۰۹