این برگ همسنجی شدهاست.
سپهدار توران بگنگ آمده | دگر باره توران بچنگ آمده | |||||
بپیران بفرمود کای هوشیار | تو کیخسرو شوم را ایدر آر | |||||
ز ماچین بیآور بمادر دهش | برو هر سوی دار بسته رهش | |||||
فرستاد پیران از اندر زمان | فرستادهٔ بر هیونی چمان | |||||
بیآورد پور سیاوخش را | جوان خردمند با هوش را | ۶۳۰ | ||||
سپردش بمادر هم آنجایگاه | برآمد برین نیز یکچند گاه | |||||
چو گیو دلاور بتوران زمین | برآنسان همی گشت اندوهگین | |||||
چنان بد که روزی پر اندیشه بود | بپیشش یکی نامور پیشه بود | |||||
بدآن مرغزار اندر آمد دژم | جهان خرّم و گیو را دل بغم | |||||
زمین سبزه و جوی پر آب دید | چنان جای آرامش و خواب دید | ۶۳۵ | ||||
فرود آمد و اسپ را بر گذاشت | بخفت و همی دل پراندیشه داشت | |||||
همی گفت مانا که دیو پلید | بر پهلوان بد که این خواب دید | |||||
ز کیخسرو ایدر نیابم نشان | چه دارم همی خویشتن را کشان | |||||
کنون گر برزم اند یاران من | ببزم اندرون غمگساران من | |||||
یکی نامجوی و دگر شاد روز | مرا بخت بر گنبد افشاند کوز | ۶۴۰ | ||||
همی بر فشانم بخیره زبان | خمیده روانم چو خمّ کمان | |||||
همانا که خسرو ز مادر نزاد | وگر زاد دادش زمانه بباد | |||||
ز جستن مرا رنج و سختیست بهر | انوشه کسی کو بمیرد بزهر | |||||
سری پر ز غم گرد آن مرغزار | همی گشت شهرا شده خواستار | |||||
یکی چشمهٔ دید تابان ز دور | یکی سرو بالا دل آرام پور | ۶۴۵ | ||||
یکی جام می برگرفته بچنگ | بسر بر زده دستهٔ رنگ رنگ | |||||
ز بالای او فرّهٔ ایزدی | بدیدار او رایت بخردی | |||||
تو گفتی سیاوخش بر تخت عاج | نشستست و بر سرش بیچاده تاج | |||||
همی بوی مهر آمد از روی اوی | همی زیب تاج آمد از موی اوی | |||||
بدل گفت اینکس جز از شاه نیست | چنین چهره جز در خور گاه نیست | ۶۵۰ |
۲۴۴