به ناصر نسپارند و اگر ناصر نیز نماند آنگاه به برادرش وهسودان بسپارند۱.
جهت این دو وصیت گوناگون از پادشاه خردمندی همچون مرزبان معلوم نیست و چنانکه خواهیم دید همین وصیتها مایۀ پراکندگی خاندان او شد.
پس از مرگ مرزبان وهسودان انگشتری او و دیگر نشانها را نزد دزبانان فرستاده سپردن دزها را خواست ولی دژبانان آن وصیت نهانی را آشکار ساخته دزها را نسپردند. وهسودان سخت برنجید. در این میان ولیکن نامی پسر خورشید که از بزرگان دیلم و پدر زن ابراهیم (پسر دوم مرزبان) بود و مرزبان پیش از بیماریش او را گرفته و بند کرده بود ابراهیم به خواهش و اصرار زنش خویشتن به زندان رفته ولکین را از آنجا بیرون آورده و بیآنکه اجازه از وهسودان بگیرد آزاد و رها ساخت.
از این کار رنجش وهسودان بیشتر شده دانست که درنگ او در اردبیل سودی نخواهد داشت. بلکه بر جان خود بیمناک شده با دلی پر از کینه به تارم شتافت پس از رفتن او جستان پسر بزرگ مرزبان رشته فرمانروایی را به دست گرفته ابو عبد اللّه نعیمی معروف را به وزارت خود برگزید و برادرانش ابراهیم و ناصر و همگی سرکردگان مرزبان بیعت او پذیرفتند. مگر جستان پسر شرمزن که حکمرانی ارومی داشت و پس از مرگ مرزبان به خیال استقلال و خودسری افتاده در ارومی دزی میساخت و از آمدن نزد جستان و بیعت کردن بدو بازایستاد.
ولی جستان (پسر مرزبان) مدتی پادشاهی نراند که ناتوانی و کارندانی خود را آشکار ساخت و به جای اینکه همچون پدر به پروردن و فزون کردن سپاهیان و شمشیرزنان کوشیده، بنیاد پادشاهی خود را استوارتر سازد، زنان بسیار در حرمسرا گردآورده روزگار با ایشان میگذرانید و از دو دشمن توانا و پرزور (وهسودان و جستان شرمزن) که چپ و راست او را فراگرفته، روز و شب به کندن بنیادش میکوشیدند باک و اندیشه نداشت.
یکی از کارهای او که فتنهها از آن برخاست گرفتن و بند کردن وزیر خود نعیمی بود. چه او را دامادی به نام ابو الحسن عبید اللّه بود که در ارومی دبیری جستان پسر شرمزن را داشت و گرفتاری او را دستاویز ساخته با خداوند خود به دشمنی جستان (پسر مرزبان) برخاستند و نامهای به ابراهیم برادر جستان که این هنگام فرمانروایی
________________________________________
(۱) . ابن مسکویه میگوید چون کیخسرو بسیار خردسال بود بدین جهت از او نام نبرده.
شهریاران گمنام جلد ۱