برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۱۵۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در سال ۲۰۱ چون کار بابک خرمی در بذ بالا گرفت و روزبه‌روز بر زور و نیروی او می‌افزود محمد با او طرح دوستی ریخته بلکه به نوشته یعقوبی پیروی آیین او را پذیرفت۱ و همواره سرکردگان بابک را که بدینجا و آنجا فرستاده می‌شدند به خانه خود فرود آورده میزبانی می‌کرد. تا در زمان خلیفه معتصم که طاهر بن ابراهیم نامی را به والیگری آذربایگان و به جنگ بابک فرستاد پسر بعیث ترسیده نامه به معتصم نوشته فرمانبرداری آشکار ساخت و از بابک بیزاری جست. در این زمان عصمت نامی از سپهبدان بابک۲ که با سپاهی روانه جایی بود به عادت پیشین بر محمد فرود آمد. محمد به میزبانی و پذیرایی برخاسته ولی شبانه عصمت را با چند تن دیگر از نزدیکان او در حال مستی دستگیر ساخته به بغداد فرستاد و بسیاری از همراهان او را بکشت۳. یعقوبی می‌نویسد معتصم از این کار محمد بسی خرسند گردیده به اسحق بن ابراهیم برادر طاهر گفت: «نزد برادرت چیزی نمی‌بینم و مردانگی جز در پیش پسر بعیث نیست۴.»

شورش محمد در مرند

از این پس از محمد خبری نیست تا آن هنگام که در سال ۲۳۴ او را در بغداد در بند و زندان می‌بینیم و معلوم نیست کی و برای چه او را گرفته بدان‌جا برده‌اند. و در همان سال او از بغداد گریخته در مرند بیرق یاغیگری برمی‌افرازد. طبری این داستان را به تفصیل نگاشته می‌گوید پسر بعیث مدتی در بند بود تا کسانی ضامنش شدند و آزادی یافته در بغداد می‌زیست. در سال ۲۳۴ متوکل خلیفه بیمار شد ولی به پسر بعیث خبر مرگ او را رساندند. او فرصت یافته به مرند شتافت و در آنجا بیرق شورش و نافرمانی برافراشت و فتنه‌جویان از هرسوی روی بدانجا آورده دو هزار و دویست تن کمابیش بر او گرد آمدند. چون محمد بن حاتم والی آذربایگان در دفع او کوتاهی

________________________________________

(۱) . تاریخ یعقوبی، چاپ بریل، جلد دوم، ص ۵۷۷.

(۲) . شگفت است که یعقوبی این عصمت را «خداوند مرند» می‌نگارد و می‌گوید محمد او را فریفته دخترش را به زنی گرفته و به مرند به میهمانی او رفت و سپس او را به میهمانی به خانه خود خواند با آنکه یقین است که مرند از آن خود محمد بوده است.

(۳) . تاریخ طبری، جلد دهم، ص ۳۰۷ و ۳۰۸ ز

(۴) . تاریخ یعقوبی، چاپ بریل، جلد دوم، ص ۵۷۸.