برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۱۵۱

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

می‌کرد مأمون حمدویة بن علی را والی آذربایگان ساخته با ده هزار سپاه بدانجا فرستاد. پسر بعیث ابزار محاصره‌نشینی را فراهم ساخته بود و چون چشمه‌های آب بسیار در مرند است مدت محاصره به درازی انجامید متوکل زیرک ترکی را با دویست هزار؟۱ سوار به یاری حمدویه فرستاد. و چون باز کاری نتوانستند عمرو نامی را با نهصد تن فرستاد. و چون باز کاری پیش نرفت بغا سرکرده معروف را با چهار هزار تن فرستاد. حمدویه و عمرو و زیرک درخت‌های گرداگرد مرند را صد هزار درخت بیشتر بریده و گرد شهر را فراگرفته در بیست‌جا منجنیق برپا کرده بودند.

کسان محمد نیز دلیرانه کوشیده با شمشیر و نیزه و فلاخن می‌جنگیدند و هشت ماه شهر را نگهداشته بودند. چون بغا رسید جنگ بر سختی خود افزوده کار بر محمد و کسانش دشوارتر گردید. دو برادر او صفر و خالد و برخی خویشاوندان و پیروانش از شهر بیرون آمده از بغا زینهار گرفتند و درهای شهر را بر روی سپاه او باز کردند. محمد در هنگام گریختن گرفتار شده خانه‌اش را تاراج کردند. بغا او را با برادران و خواهران و دخترانش و با دستۀ انبوهی از پیروانش در سال ۳۳۵ به بغداد آورد.

طبری از گفته علی بن جهم شاعر بنام تازی آورده که، چون محمد پسر بعیث را پیش متوکل آوردند فرمود گردنش بزنند. چون نطع۲ بگستردند و دژخیمان بیامدند متوکل نکوهش او آغاز کرده با خشم و تندی گفت: «چه چیز ترا بدین کار واداشت محمد!؟.» گفت: «بدبختی یا امیر المؤمنین؟» و بیدرنگ این بیتها خواندن گرفت:


ابی الناس الا انک الیوم قاتلی امام الهدی و الصفح بالناس اجمل و هل انا الا جبلة من خطیة و عفوک من نور النبوة یجبل فانک خیر السابقین الی العلی و لا شک ان خیر الفعالین تفعل معنی آنکه:

مردم باور ندارند جز اینکه تو امروز مرا خواهی کشت، ای پیشوای رستگاری - با

________________________________________

(۱) . عبارت طبری «دویست هزار» است ولی بیشک اشتباه است چه فرستادن این همه سپاه برای گرفتن مرند باور کردنی نیست. ابن اثیر ملتفت این نکته شده «هزار» اش انداخته دویست تن می‌نویسد. به عقیده ما این نیز درست نیست زیرا فرستادن دویست تن از بغداد به یاوری نه هزار تن معنی ندارد. گویا درست عبارت «دو هزار» باشد و شاید در اصل خبر با رقم هندسی بوده طبری در خواندن صفرها اشتباه کرده است.

(۲) . پوستی را گویند که در هنگام کشتن کسان در پیش خلیفه در زیر پای ایشان می‌گستردند.

شهریاران گمنام جلد ۱