برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۱۷۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

کلمه نیست و افزوده است و یقین است که نون نیز افزوده می‌باشد.

«وهسودان» از نام‌های دیلمان بوده. ولی این رسم همیشه هست که چون کسی نامدار شناخته گشت مردم در همه‌جا فرزندان خود را با نام از می‌نامند. چون ابو منصور وهسودان پسر محمد کنکری که ما داستان او را در بخش نخستین نگاشته‌ایم بسیار مشهور و نامدار گردیده بود امیر مملان نیز پسر خود را با نام و کنیه او خوانده است. با آنکه این خاندان چنان‌که نگاشته‌ایم تبار تازی داشتند و بدان تبار می‌نازیدند. چنان‌که قطران بارها یاد آن کرده از جمله در قصیده‌ای در ستایش وهسودان می‌گوید.


ز بهر آنکه نسب زی عجم کشد سوی‌ام ز بهر آنکه گهر زی عرب کشد سوی اب ستوده‌اند به فرزانگی ملوک عجم گزیده‌اند به مردانگی ملوک عرب۱کسانی که وهسودان را دیلمی و بازمانده خاندان سالاری دانسته‌اند بیشتر فریب نام او را خورده‌اند که جز در میان دیلمان معمول نبوده. نام «مملان» را نیز چون حقیقت آن را که محرف «محمد» است نشناخته‌اند از نام‌های دیلمان پنداشته‌اند.

وهسودان را با لقب «امیر اجل» می‌خواندند و در شعرهای قطران این لقب فراوان است. ناصر خسرو نیز می‌گوید در خطبه او را «الامیر الاجل سیف الدوله و شرف الملة ابو منصور وهسودان بن محمد مولی امیر المؤمنین» یاد می‌کردند۲.

قطران گاهی او را «سپر دولت» و «ستون دین و دولت» و «چراغ گرگریان»۳ می‌خواند.

ولی گویا اینها لقب او نبوده‌اند.

________________________________________

(۱) . در قصیده‌ای هم در ستایش مملان پسر او می‌گوید: حسبش از عجم و قدوه شاهان عجم نسبش از عرب و قبله میزان عرب در نسخه‌ای که ما داریم این بیت را «نسبش از عجم... حسبش از عرب...» نوشته‌اند. ولی درست نیست چه یقین است که نسب مملان از عرب بود نه حسبش.

(۲) . سفرنامه ناصر خسرو، چاپ کاویانی، ص ۸.

(۳) . «گرگری» یعنی پادشاه. چه گرگری به معنی گاه و تخت است. مؤلف مجمع الفصاء که مقصود را از این کلمه نفهمیده به خیال خود افسانه‌های خنده‌آوری برای وهسودان ساخته و او را از مردم «گرگر» که آبادی کوچکی در نزدیکی ارس است دانسته است.

شهریاران گمنام جلد ۱