برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۱۷۸

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

این بود که پسران و برادرزادگان خود را با همگی بزرگان کشور پیش خوانده چگونگی را بدیشان خبر داد و گفت اندیشه من آنست که واسپورگان را به قیصر واسیل (باسیل امپراطور روم) بازگذارده سیواس و آن نواحی را از او بستانیم و همگی کوچ کرده بدانجا رویم. ایشان همگی این اندیشه را بپسندیدند.

سنکریم نامه‌ای به قیصر نوشته با هدیه‌های بسیار که به سیصد استر بار کرده بودند به قسطنطنیه بفرستاد. قیصر داویت را نیک نواخته چنان‌که سنکریم خواسته بود نواحی سیواس را تا کنار رود فرات بدو بازگذاشت. و چون داویت با نامه قیصر پیش پدر بازگشت سنکریم واسپورگان را با چهار هزار دیه و هفتاد و دو دز و ده شهر به گماشتگان قیصر سپرده خویشتن با پسران برادر و خویشان و بزرگان و سپاهیان و یک سوم مردم کشور که چهار صد هزار تن کمابیش بودند روانه سیواس شدند۱.

بدین‌سان پادشاهی آرجرونیان در واسپورگان به پایان رسید.

درباره تاریخ و زمان این حادثه اندک اختلافی میان مورخان ارمنی و رومی هست. چامچیان در این‌باره تحقیق نموده می‌گوید: برخی مورخان رومی که نزدیک به آن زمانها بوده مهاجرت آرجرونیان را به سیواس در سال ۱۰۱۶ میلادی نگاشته‌اند. ولی آنچه از تاریخ‌های ارمنی برمی‌آید در سال ۱۰۲۱ بوده۲. از اینجاست که ما نیز درآمدن غزان را به آذربایگان گفتیم که پیش از سال ۴۱۱ هجری (که مطابق است با ۱۰۲۱ میلادی) بوده است.

داستان غزان با سلطان محمود

چنانکه نوشتیم غزان در خراسان چندین سال رام و خاموش بودند و هواخواهی محمود را داشتند. ولی سپس سر به شورش و نافرمانی برآوردند. بیهقی و کردیزی هردو می‌نویسند که سلطان محمود چون غزان را از ماوراء النهر بیاورد ارسلان جاذب و دیگران این کار او را نپسندیده گفتند از گزند و آزار این مردم ایمن نتوان بود.

کردیزی می‌نویسد ارسلان به سلطان گفت: «این خطا بود که کردی، اکنون که آوردی همه را بکش و یا به من ده انگشتهای نرایشان را ببرم تا تیر نتوانند انداخت.» می‌گوید

________________________________________

(۱) . تاریخ چامچیان، جلد دوم، ص ۹۰۹ و ۹۰۳.

(۲) . تاریخ چامچیان، جلد دوم، ص ۱۰۴۱ و ۱۰۴۲.

شهریاران گمنام جلد ۱