وهسودان پیش از برگشتن قطران به تبریز بوده. از آن سوی یقین است که قطران چند سال پیش از زلزله تبریز که در سال ۴۳۴ رخ داد بدان شهر آمده بود. چنانکه این مطلب از چکامه او درباره زلزله فهمیده میشود. و چون ابو الحسن در سال ۴۲۵ فرمانروایی یافته و یکی دو سال هم - اگر بیشتر نباشد - با دشمنی وهسودان گذرانیده است از رویهمرفته این مطلبها میتوان پنداشت که سفر وهسودان به گنجه در سالهای ۴۲۷-۴۳۲ بوده.
همگی قصیده قطران را (به جز از چند بیت از آخر آن) در اینجا میآوریم:
مهی که سجده برد پیش او مه گردون به نیکویی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مقتول بدان دو سنبل مقتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب که صد هزار دل است اندر و نوان و نگون
آیا به روی چو گلنار خیز و باده بیار ز باده ساز رخ خود چو باده گلگون
اگر نبیذ به هرجای و هرزمین نهی است به گنجه نیست بر من نبیذ نهی اکنون
از آنکه گنجه کنون خلد عدن را ماند نبیذ نهی نباشد به خلد عدن درون
زمین به دیبه و زر اندرون شده پنهان هوا به عنبر و مشک اندرون شده معجون
همان وصال پدیدار گشت در هجران همان بهار پدیدار گشت در کانون
ز بس نثار که کردند بر زمین گویی برون فکنده زمین گنج خانه قارون
کسی نماند از این فضل در جهان درویش دلی نماند از این راز در جهان محزون
اگر به خانه شیر آمد است شید رواست بدان که خانه شید است شیر برگردون
کنون که گشت دو خسرو به یکدگر موصول کنون که گشت دو کوکب به یکدگر مقرون
دو شهریار قدیم و دو جایگاه قدیم همان دو خسرو و منصور و سید و میمون
امیر ابو الحسن و شهریار ابو منصور که نصرت آید و احسان از آن و این بیرون
یکی به گوهر شداد و زو به گوهر بیش یکی ز تخمه رواد و زود به ملک افزون۱
________________________________________
(۱) . چنانکه در پیش هم گفتهایم در مصرع دوم این بیت در نسخهها به جای «رواد» «دارا» نوشتهاند ولی شک نیست که غلط و از دستبرد رونویسان است. زیرا یقین است که وهسودان از تخمه دارا نبود و قطران هم این مطلب را میدانست. عبارت «زو به ملک افزون» نیز دلیل است که مقصود «رواد» است. زیرا این گفتنی نیست که وهسودان بیش از دارا خاک و سرزمین داشت و طرز چکامه خود نشان میدهد که شاعر خیال گزافهسرایی نداشته است چنانکه بیت سوم پس از این بیت دلیل روشن این مطلب است.
شهریاران گمنام جلد ۱