چو من بشادی باز آمدم ز لشکرگاه گشاده طبع و گشاده دل و گشاده زبان میان هنوز نبودم گشاده کامده بود ز ره به سوی من آن سر و قد موی میان چو لاله کرده رخ اندر کنارم آمد تنگ کنار من شد از آن چون شکفته لالهستان پس از ستایش از امیر مملان میگوید:
وغاش را بس پیکار اردبیل دلیل هنرش را بس پیکار دار بوم بیان۱
چو او به دولت و بخت جوان ز شهر برفت به عزم رزم بداندیش با سپاه گران
هنوز او به غزا مینرفته بود که بود سر هزیمتیان برگذشته از سنیان۲
به تیر و نیزه دلیری و استواری کرد شکسته لشکر موغان و خیل سرهنگان
به هروطن که ز دزدی بیافتند اثر به هرمکان که ز شوخی بیافتند نشان
امیر موغان آنجاش داده بود وطن امیر موغان آنجاش داده بود مکان
ز میر فرمان ناخواسته سواری چند بتاختند به جنگ عدوی نافرمان
بفر شاه جوان خسرو جوان دولت نه پیر ماند ز خیل مخالفان نه جوان
به حمله همه ز اسبان درآمدند نگون بسان برگ رزان از نهیب باد خزان
پدر ز بیم همیخورد بر پسر زینهار پسر به جنگ همیبست با پدر پیمان
کسی نجست و گر جست خورده بود حسام کسی نرست و گر رست خورده بود سنان
سلاح و اسب به لشکرگه شه ارزان شد به شهر دشمن مازو و نیل گشت گران
چو جمله راست بگویم کسی ندارد راست مگر کسی که بود آن بدیده دیده عیان
بیامدند دگرباره لشکر جنگی به حد ریگ بیابان و قطره باران
پناه ساخته در بیشه بلند و کشن شده به یکدگر اندر بسان زلف بتان
به تیره و زوبین آهنگ جنگ شه کردند به جمله سپه شهریار شهرستان
بسا زدند به شمشیر و تیرشان ایدون که جسم ایشان سر نیزه داد و زوبین شان
عدوی شه به گریز آمد و ملک بر دژ سرای پرده کشیده بسان شادروان
عدو شکسته و آواره بازگشته ز جنگ کمر به طاعت بسته سپهبد موغان
________________________________________
(۱) . در نسخها «دارمور» است ولی چون جایی بدان نام سراغ نداریم «داربوم» تصحیح کردیم که جایی در نزدیکیهای اران و موغان بوده است. (صفوة الصفای ابن بزاز، نسخه چاپی، ص ۱۲ دیده شود).
(۲) . در نسخها «سمنان» است ما اینطور تصحیح کردیم چه «سنیان» نام کوهی در شمال آذربایگان بوده است. در مصرع نخستین عبارت (به غزا مینرفته بود) نیز به گمان ما غلط است.