در قطعهای که در بخش دومین در داستان امیر عبد اللّه آوردهایم میگوید:
وز دگر سوی بو المعمر گرد هست خورشید علم و دانش و دین میتوان پنداشت که بو المعمر وزیر یا پیشکار لشکری، و مانند بسیاری از وزیران آن زمان هم دلیری و هم دانش هردو را داشته است.
امیر ابو الفضل جعفر پسر علی
چنانکه گفتیم این امیر ابو الفضل همزمان لشکری بود و فرمانروایی تفلیس را داشت. قطران در ستایش او چکامهها دارد و او را شاه کشورستان و شمشیرزن ستوده در همهجا «سید» میخواند و گویا از علویان بوده. ولی در تاریخها نام او نیست مگر در تاریخ گرجیان که جوانشیر به ارمنی نگاشته در زمان باگارات پادشاه گرجستان «امیر جعفر» نامی را خداوند تفلیس میخواند و ما با اندیشه و جستجو میدانیم که همین ابو الفضل جعفر است.
قطران در چکامه میگوید:
امیر سید ابو الفضل جعفر بن علی که گاه خشم چو نار است و گاه مهر چو آب در ترجیع بند درازی میگوید:
به شاهی در جهان تا هست آب و آتش و باد امیر و سید منصور ابو الفضل علی بادا
نبرده جعفر آن کاحکام جعفر داد کام او را امید آنکه هزمان کی شود گیتی تمام او را نوشته جوانشیر درباره امیر جعفر بسیار کوتاه و ناروشن است. مینویسد:
لیبارید و ایوانی سرکردگان با پادشاه یاری نموده به حیله تفلیس را از امیر جعفر بگرفتند. بار دیگر بر او رحم آورده شهر بگذاردند. لیکن او فرمانبرداری پادشاه گرد شهر فروگرفت غاغیق پادشاه کاخت پسر پادشاه ارمنستان نیز بدانجا آمد. شهر گرسنه شد تا آنجا که یک لیتر گوشت خر به پانصد درم رسید. شهر را بگرفتند ولی امیر جعفر را آنجا بازگذاردند تا او بمرد و پادشاه باگارات به شهر رفته، دژ را بگرفت۱.
با آن هم دشمنی که میانه مسلمانان و ترسایان در آن زمانها بود باورکردنی نیست که گرجیان بر امیر جعفر رحم آورده یا شهر را پس از گرفتن بدو بازگذارند. باید گفت جوانشیر بر شکستها و ناتوانیهای همکیشان خود پرده کشیده. آنچه از سنجش نوشته
________________________________________
(۱) . تاریخ جوانشیر، چاپ ونیس، ص ۱۱۲.
شهریاران گمنام جلد ۱