برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۲۶۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

به جای جامه به تنشان همیشه بر جوشن به جای جامه به تنشان همیشه بر مغفر به سال و ماه بود طرف زینشان بالین به سال و ماه بود پشت اسبشان بستر نیاید از دهن آواز سوی گوش چنانک کجا رود ز کمان تیرشان به سوی بصر به تیغ مغز شکاف و به نیزه مغز گداز به تیر شیر شکار و به گرز شاه شکر به تن چو کوه و لیکن به تاب کوهستان به تک چو باد ولیکن به سم باد سپر پناه ایشان در بیشه که بود همه چو زلف خوبان کاندر شده به یکدیگر به چاره کردی باد اندرو همیشه گذار بیاره کردی دیو اندرو همیشه گذر به ماه آذر از برق تیغ لشکر شاه به غزو ایشان اندر فروختند آذر بدان سپاه نبود او نیازمند ولیک بدان سپاه شهان خواند تا به هرکشور خبر دهند که چون او رود به حرب عدو بود به لشکرش اندر شه آران و خزر همی به فخر بخوانند جنگ بیژن و گیو که آن میان گرازی بزد به یک خنجر به یک خدنگ ملک لشکری کشاد کجا گراز بود همیشه غذای آن لشکر به تن موافق پیکار کین شاه جهان به دل موافق گفتار دین پیغمبر سپاهشان را کردند تار و مار همه زمینشان را کردند پاک زیر و زبر فراز نیزه اینان جگر به جای سنان میان سینه آنان جگر به جای سنان از آن زمینها چندان غنیمت آوردند که از شنیدن و دیدنش عاجز است بشر همی‌نداند کردن مهندس او را حد همی‌نیارد کردن محاسب او را مر عدو در اول آذر بجست کینه و شاه کشید کینه ازو هم در اول آذر همان عدوی خدا و خدایگان جهان که گفت نیست کسی در جهان مرا همسر همیشه افسر شاهی مرا سزد که منم به خسروان و به شاهان دهر چون افسر خدای داد به دست خدایگان جهانش به جای افسر بر سر همی‌کشد معجر زهی مؤید کشورگشای دشمن بند زهی مظفر فیروز بخت نیک اختر وزین ظفر که تو کردی به ترک رفت نشان ازین هنر که تو جستی به روم رفت خبر شگفت نیست گرت بندگی کند خاقان عجیب نیست گرت چاکری کند قیصر

۷ - انوشروان پسر لشکری

منجم‌باشی می‌نویسد فرمانروایی لشکری پانزده سال بود. از اینرو او در سال ۴۴۰ یا ۴۴۱ درگذشته. به نوشته منجم‌باشی پس از وی پسرش انوشروان پادشاهی

شهریاران گمنام جلد ۱