هارون مذکور که این دفعه به سامانیان پیوسته بود کشته گردید و طبرستان و گرگان به دست سامانیان افتاد.
پس از کشته شدن داعی حسن بن علی معروف به ناصر کبیر با دیگر علویان پناه به دیلمستان بردند و ناصر در آنجا بیرق دعوت برافراشت. جستان به ناصر نیز بیعت کرده به یاری و پشتیبانی او برخاست و در سال ۲۸۹ لشکری ساخته با ناصر به خونخواهی محمد بن زید به طبرستان تاختند و در نزدیکی آمل با عبد اللّه عمزاده امیر اسماعیل سامانی و احمد پسر امیر اسماعیل به هم رسیده جنگ بسیار سختی کردند. ابن اسفندیار در اینجا مینویسد:
دیالم را شکسته دو هزار مرد را از ایشان کشته و از آن جمله پدر ما کانکاکی بود و پدر حسن فیروزان که ملوک گیل و دیلم بودند.» میگوید: «دیالم مالشی بلیغ یافتند»۱
ولی با همه این شکست و مالش جستان و ناصر باز سال دیگر به همدستی محمد بن هارون که این دفعه از سامانیان بریده و به ناصر و جستان پیوسته بود لشکر انبوهی آراسته آهنگ طبرستان کردند و بار دیگر با عبد اللّه عمزاده امیر اسماعیل در نزدیکی آمل به هم رسیده جنگ شروع کردند. ابن اسفندیار مینویسد:
این جنگ چهل روز برپا بود و روز آخر شکست بر سامانیان افتاده روی به گریز نهادند ولی در این میان عبد اللّه با دستهای از دلیران به قلب لشکر دیلمان زدند.
میگوید:
محمد بن هارون پای از رکاب گرفته بر گردن اسب نهاده بود یعنی که مصاف شکستم پسر نوح (عبد اللّه) دست به سر و موی فرود آورد یعنی که تا سر من بر تن باشد تو [به] طبرستان نتوانی شد و بدان حمله لشکر محمد هارون منهزم شدند و تا انوشدادن دز به دنبال داشته میکشتند.
اسلام پذیرفتن دیلمان به دست ناصر کبیر
از دین دیرین دیلمان ما آگاهی درستی نداریم. مسعودی مینگارد:
دیلمان و گیلان از نخست که بودند دینی نپذیرفته آیینی را دوست نداشتند.۲
________________________________________
(۱) . ابن اسفندیار این جنگ را به نام ناصر تنها و ابن اثیر به نام جستان تنها نوشتهاند ولی بیگفتگوست که به همدستی هردو تن بوده.
(۲) . مروج الذهب، داستان ناصر کبیر.
شهریاران گمنام جلد ۱