تازیان و دیگران در آذربایگان و اران نیز از اواخر قرن دوم گردنکشان فراوانی برخاسته و در هرگوشهای بنیاد حکمرانی گذارده شده بود. حتی عشیرههای عرب که در صدر اسلام به نام ساخلو یا از راه خوشنشینی بدین نواحی کوچیده بودند سرکشانی از ایشان برخاسته و برخی خاندانهای حکمرانی (از جمله خاندان روادیان) بنیاد گذارده بودند. در واقع پس از اوایل قرن سوم فرمانروایی آذربایگان و این نواحی به دست این گردنکشان بومی بود و خلفای بغداد را چندان تسلطی بر این سرزمینها نبود.
پیش از سالار مرزبان تنها دو پسر ابی الساج (محمد افشین و برادرش یوسف) توانسته بودند به سرتاسر این سه ولایت حکم رانده بر همۀ این سرکشان تسلط یابند و مرزبان سیمین ایشان بود. بلکه باید گفت مرزبان در زور و نیرو پیشی و بیشی بر پسران ابی الساج داشت. زیرا ایشان اگرچه بیشتر زمانها یاغی و خودسر بودند لیکن بهرحال فرستاده و گماشته خلیفه شمرده میشدند و به نام او بدین سرزمینها دست یافته بودند. ولی مرزبان به زور بازوی خود کشورگشایی کرده و در حکمرانی نیز از هرحیث آزادی و استقلال داشت و خواهیم دید که چهقدر از پادشاهان و گردنکشان بومی فرمانروایی و باجگزاری او را پذیرفته بودند.
لیکن شکوه و نیرومندی عمده سالاریان در زمان خود سالار مرزبان بود پس از مرگ او به جهت دشمنی و دوتیرگی میانه فرزندان او با برادرش وهسودان و به جهتهای دیگر چندان شکوهی نداشتند و دیری نپاییده از میان رفتند. چنانکه حکمرانی این خاندان از آغاز تا انجام بیش از چهل و اند سال نبود.
آذربایگان پیش از دست یافتن مرزبان
گفتیم یوسف پسر ابی الساج یکی از فرمانروایان بزرگ و نیرومند آذربایگان و این نواحی بود. داستان یوسف معروفست که پس از آنکه بیرق یاغیگری افراشته سالها سر از فرمان خلیفه باز زده بود در سال ۳۰۷ به دست مونس مظفر گرفتار شده مدتها در بغداد در بند و زندان بود تا در سال ۳۱۰ دوباره از جانب خلیفه حکمرانی آذربایگان و اران و ارمنستان یافته ری و قزوین و ابهر و زنجان نیز بدو سپرده شد.
سپس در سال ۳۱۴ خلیفه او را بازخوانده با سپاه فراوان و شکوه بیپایان به دفع قرمطیان که این وقت بزرگترین و سهمناکترین دشمنان خلافت عباسی بودند فرستاد
شهریاران گمنام جلد ۱