چندین برابر شماره خود از مسلمانان نکشتند کشته نشدند. پسرک سادهروی آخرین ایشان بود چون دید در خیال دستگیر کردن او هستند به درختی در آن نزدیکی بالا خزیده با خنجری که داشت چندان زخم بر تن خود زد که بیجان پایین افتاد.»
جنگ مرزبان با حسین حمدانی
خاندان حمدانی در تاریخها معروفاند که از اواسط قرن سیم هجری در موصل و آن نواحی بنیاد فرمانروایی گذارده با خلفای بغداد گاهی جنگ و دشمنی گاهی دوستی و آشتی میکردند. یکی از فرمانروایان بزرگ و بهنام ایشان حسن پسر عبد اللّه پسر حمدان بود که در سال ۳۳۰ (در همان سال که مرزبان به آذربایگان دست یافت) خلیفه المتقی از بغداد از دست بریدی معروف گریخته به موصل پیش او آمده و او را لقب ناصر الدوله و منصب امیر الامرایی داد. سپس ناصر الدوله همراه خلیفه به بغداد رفته بریدی را بیرون کرد و مدتی در آنجا به امیر الامرایی پرداخته خلیفه دختر او را برای پسر خود ابو منصور گرفت و در سال ۳۳۲ بار دیگر خلیفه به موصل پیش او آمده مدتها در آنجا نشیمن داشت. چنانکه همگی این داستانها را ابن مسکویه و دیگران به تفصیل نگاشتهاند.
یکی از آرزوهای ناصر الدوله همیشه این بود که به آذربایگان و ارمنستان که به خاک او (موصل) نزدیکاند دست یابد. از جمله نوشتیم که در سال ۳۲۶ تا ۳۲۷ لشکرستان پسر لشکری گیلی را که با دستهای از گیلان و دیلمان پیش او رسیده بودند همراه پسر عموی خود حسین پسر سعید به آذربایگان به جنگ دیسم فرستاد و نوشتیم که دیسم ایشان را شکسته به موصل بازگردانید.
در حادثه هجوم روسان که مرزبان گرفتار دفع ایشان بود ناصر الدوله فرصت جسته دوباره حسین پسر سعید را با سپاه به آذربایگان فرستاد و ایشان بیآنکه مانعی بینند یا با کسی جنگ بکنند تا سلماس رسیده با جعفر پسر شکویه که بزرگ کردان هدایانی بود دست یگانگی و همدستی دادند.
حریصی ناصر الدوله را بر گشادن آذربایگان از همینجا توان دانست که در هنگامی که همگی مسلمانان به کمک و یاری مرزبان میشتافتند وی به دشمنی برخاسته سپاه به سرزمین او میفرستاد.
مرزبان چنانکه گفتیم چون در بردعه این خبر را شنید دستهای از سپاه را در آنجا
شهریاران گمنام جلد ۱