رسیده به دستیاری سپاه آنجا آن دسته دیلمان را گرفتار میسازد.
باری مرزبان چهار سال کمابیش در سمیرم بود و داستان رهایی او از آنجا با تدبیر مادرش خراسویه (دختر جستان پادشاه دیلمان) خود یکی از داستانهای بس شگفت و شیرین است و از همین جا اندازه هوش و خرد و کاردانی مرزبان و مادرش خراسویه را میتوان دریافت. ابن مسکویه این داستان را با تفصیل نگاشته ما نیز نوشه او را بیکم و بیش ترجمه مینماییم.
مینویسد:
مرزبان چون به دز درآمد از خوردن و نوشیدن به ویژه از گوشت و مانند آن باز ایستاده جز قوت اندکی از گندم که در درست کردن آن نیز خویشتن احتیاط میکرد نمیخورد. این خبر چون به رکن الدوله رسید فرمود آشپز خود مرزبان را که به او اطمینان داشت بدانجا بفرستند تا خوراکهائی که پیش از آن میپخت بپزد این آشپز چون به دز رسید مرزبان میخواست به دست او چارهای برای رهایی خود بیندیشد ولی او مرد سبکمغز و بیخردی بود راز خود بیرون داد و خبر به شیر اسفار دزبان آنجا رسیده او را از قله دز پرتاب نموده نابود ساخت و بر مرزبان بیشتر سخت گرفت.
خراسویه مادر مرزبان که دختر جستان پادشاه پسر وهسودان بود برای رهایی پسرش جستجوی چاره مینمود و مال فراوان در راه دانستن حال و چگونگی او خرج میکرد. ابراهیم پسر ضایی [که داستان او را ما پس از این خواهیم نگاشت] در این وقت از بند دیسم آزاد شده نزد خراسویه آمد و پناهنده او گشت و پیش او عهدهدار شد که از هرراهی باشد خود را به مرزبان برساند. خراسویه مال فراوان بدو سپرده روانه ساخت.
در مراغه نیز توبان نام مردی که کشتی میگرفت و قمار میباخت و از هیچکار بدی بازنمیایستاد چون کسان شحنه خیال گرفتن او را داشتند از آنجا بگریخته نزد خراسویه آمد و عهدهدار شد که در راه آزادی مرزبان بکوشد. خراسویه به چالاکی او امیدوار شده مال بدو داد و داستان پسر ضابی را که از پیش فرستاده بود بدو باز گفت.
توبان و پسر ضابی (در سمیرم) بهم رسیده رخت بازرگانان پوشیدند و دینداری
شهریاران گمنام جلد ۱