بنام یزدان آفریدگار
بر دانایان و آشنایان فن تاریخ پوشیده نیست که تازیکان که در صدر اسلام ایران را بگشادند استواری و نیرومندی ایشان در این سرزمین تا اوایل قرن سیم هجری بود.
پس از آن فرمانروایانی از خود ایرانیان در این گوشه و آن گوشه برخاسته کمکم بساط تازیکان را از ایران برچیدند و هنوز قرن چهارم به نیمه نرسیده بود که سراسر ایران به استقلال خود برگشته دیگر نه کسی از بغداد به حکمرانی اینجا میآمد و نه دیناری باج از اینجا به خزانۀ بغداد فرستاده میشد. بلکه ایرانیان بر بغداد عراق نیز حکم میراندند و از خلیفه جز نامی در میان نبود.
لیکن بههرحال ایران از گزندی که از تازیکان دید نرست و آن شکوه و بزرگی را که پیش از اسلام داشت بار دیگر ندید. پادشاهی سترگ و پهناور ساسانیان که از فرات تا سیحون و از دریای هند تا دربند قفقاز را فرامیگرفت و به گفتۀ خودشان «جهانی» بود «یکخدایی»[۱] این دفعه بخش بخش گردیده در هربخشی پادشاهی جداگانه بنیاد یافت. سلجوقیان و مغولان و امیر تیمور نیز با آنکه هرکدام به نوبت خود ایران را از این سر تا آن سر بگشاده حکمرانی نیرومندی بنیاد گذاردند ریشۀ
- ↑ در کارنامۀ اردشیر بابکان ملوک الطوایف را «شهر شهر خدایان» یا «خدایان شهرشهر» و خلاف آن را «یک خدایی» مینامد. اخترشماران که ظهور اردشیر را پیشینگویی میکنند میگویند: «خدایی و پادشاهی پیدا آید و بسیار سر خدایان میکشد جهان را باز به یکخدایی میآورد.»