برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۹۷

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

«اما چگونگی این ولایت‌ها و حال آنها که من دیدم میزان خراج آنجا و باج‌هائی که از پادشاهان اطراف گرفته می‌شود این حال را بهتر نشان می‌دهد. چه اگر باج و خراج گاهی کم و گاهی بیش است لیکن از حدهای میانه و عادلانه آن ترتیبی بود که در سال ۳۴۴ به دست ابو القاسم علی پسر جعفر۱ وزیر یوسف پسر ابی الساج که سپس وزارت سالار مرزبان پسر محمد مسافر را داشت انجام یافت بدینسان که محمد با پسر احمد ازدی خداوند شروان شاه۲ و پادشاه آنجا هزار هزار درهم قرار داد و اسحاس خداوند شکی که ابو عبد الملک معروف است داخل قرارداد او باشد. با سنخاریب معروف به ابن سواره خداوند ربع۳ به سیصد هزار دهم و برخی هدیه‌ها قرار داد. با خداوند جرزان و سغیان پسر موسی به دویست هزا درهم قرار داد. به ابو القاسم ویذوری خداوند ویذور به پنجاه هزار دینار و برخی هدیه‌ها قرار داد. با ابو الهیجاء پسر رواد از بابت نواحی که در اهر و ورزقان داشت به پنجاه هزار دینار و برخی هدیه‌ها قرار داد. با ابو القاسم خیزانی از بابت نواحی که داشت و باقی مانده [سال‌های گذشته] به چهار هزار هزار درهم قرار داد و چون او خواستار تخفیف بود و اصرار می‌ورزید به لجاجت سیصد هزار درهم و صد جامه دیبای رومی بر قراردادش بیفزودند. با پسران دیرانی چنانکه میزان سال‌های پیشین بود به صد هزار درهم قرار داده چون ایشان دیسم پسر شادلویه را که به ایشان پناهیده بود گرفته به مرزبان سپرده بودند برای چهار سال از بدهی معافشان داشت. با پسران سنباد از بابت نواحیشان در ارمنستان درونی به دو هزار هزار درهم قرار داد. با سنخاریب خداوند خاچین به صد هزار درهم و پاره ستوران و هدیه‌ها به قیمت پنجاه هزار درهم قرار داد. وجه همه قراردادها از دینار و درهم و دیگر چیزها با هدیه‌ها از استران و چهارپایان و ابزار زینت به ده هزار هزار درهم و خراج نواحی آذربایگان و ارمنستان و اران و پیرامون آنها با همگی مال و ربحشان به پانصد هزار دینار رسید.۴»

________________________________________

(۱) . از اینجا معلوم است که مرزبان ابو جعفر را پس از آن همه داستان‌ها باز بر سر کار آورده و وزارت خود سپرده بود.

(۲) . این اشتباه از مسعودی نیز در مروج الذهب سر زده که شروان را نام شاه و شروان شاه را نام کشور و سرزمین دانسته است.

(۳) . این کلمه در نسخه ابن حوقل بی‌نقطه چاپ شده و معلوم نیست که ربع یا ریع یا چیز دیگر است.

(۴) . کتاب ابن حوقل، چاپ لیدن ص ۲۵۴ و ۲۵۵.

شهریاران گمنام جلد ۱