برگه:Shalvarha-ye vassle dar - Rasoul Parvizi.pdf/۳۷

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

پالتو حنائیم----------------------------------------------۳۷

الصحه منطبق میسازد مادرم فوراً عالم اقتصاد شد. بفکر افتاد که عبای شتری بابا را تبدیل به دو پالتو کند خیال کنید که عبا نو .بود بابا چندین سال با آن شاه اندازی کرده بود مدتها پیش نخ نما شده بود رنگ اولی عبا حنائی خوب ،بود ولی آنروز که متغیر و مترقی شد و بشکل پالتو درآمد رنگ بی ربطی داشت رنگی بین حنائی و کثافت بچه عنا مد و آنرا به يك زن دست دوز که بیرون آمد در همسایگی ما بود سپردند. بچه ها را نیز بردند زنك خياط يك تركه انار خشك شده را بجای متر مدتى بقدو بالای ما دونفر زد و قول داد که سه روزه هر دو پالتو را تحویل دهد. تصویر چشمتان روز بد .نبیند بعد از سه روز پالتوها آماده شد 4 بدفرم بدترکیب و بیقواره بود دامن آن در يك خط نبود مثل ترازوی عدالت دادگستری ایران بالا و پائین مینمود آستینها بلند و کوتاه بود. شانه و ایل نداشت یقه آنهم مثل دهن مرده باز و بی تناسب بود هرچه وصف کنم نمیتوانید آنرا در ذهن خود .کنید يك چيز مضحك و مسخره ای بود پالتو نبود، چیزی بين عبا طيلسان - ارخلق ردنکت - شنل بود. وقتی آنرا می پوشیدم مثل اینکه در گونی سرباز رفته ام النهایه دو سه جای گونی را بخیه زده و یا خفت انداخته .بودند خودم که میپوشیدم خنده ام می گرفت اما مادرم برای آنکه دلخور نشوم از دوخت آن تعریف میکرد ازین گذشته زندگی ما تابع مد نبود کار از جمال شناسی و جمال دوستی گذشته بود سرما پدر صاحب بچه را در آورده بود. اگر به جای این پالتو خرقه صدباره مولانا یا شولای لران پشت کوه هم بدستم میرسید بدوش می گرفتم چه رسد به پالتو كذا و كذا... اما برادرم که بزرگتر بود میدانست که پوشیدن این پالتو با آن دوخت و دوز سند مسخرگی است که بدست بچه های همشاگرد خواهد افتاد زیر بار نرفت چون بچه اول بود و نازش میچلید و زورش میرسید دوبارا در يك كفش کرد و گفت اگر سر مرا ببرید این لباده را نخواهم .پوشید بالاخره حرفش در رو داشت و پس از شور بسیار قرار شد برایش پالتوئی دست و پا کنند ولی چون من