شیر محمد------------------------------------------۴۹
اسمعیل قسمها خورد که از تو پولی نگرفته حاج اسمعیل صراف را همه ،میشناسند همه با و پول میدهند با همه داد سند دارد. و چطور پول هیچکس را نخورده جز تو؟» آقا بستر آقا مبارکت پولرا بوسیلۀ ابول گندرجب دلال حاج اسمعیل با و دادم خودش تا دیروز غروب قبول داشت که پول را گرفته منتها میگفت بمعامله داده معامله آنرا از میان برده است. حالا بکلی حاشا کرده اینطور خوب نیست آقا! والله بالله بسر ،قسم پول پس انداز من .بود هستی من .بود پول درس خواندن آقا محض خدا بگو حاج اسمعیل پول را پس بده. زار محمد برو برو من تحقیق کرده ام از شاهد عادل پرسیده ام همه بدرستی و امانت حاج اسمعیل شهادت دادند خوبست خدر بود. توبه کنی.» زار محمد ماتش ،زد عجب پول آدم را میخورند بعد دست بهم میدهند و اینطور جواب درست می کنند. این چه شهریست کاسبش دزد حاکم شرع و سیدش !دزد و کیلش دزد با این وجود زار محمد باین زودی راضی نمیشد پولش هدر برود. پافشاری کرد بیداد کرد ناگاه آقا صدا زد و از دو نفر وكيل عادل شرع که آنجا بودند شهادت خواست که آنان نظر بدهند. آن نفر هم بدون اینکه سابقه داشته باشند هر دو تسبیح ها را بگردش داد و دو و در آوردند و نظر دادند که حاج اسمعیل معصوم پانزدهم است در عمرش گناه صغیره نکرده چه رسد بآنکه دزدی کند و پول مردم را بخورد بعد هم برای اثبات عرائض خود اضافه کردند ما تا شنیده بودیم اهل تنگستان و تنگسیران دزد و راهزن نبودند و بدین ترتیب محاکمه پایان یافت دنیا پیش چشم زار محمد تیره شد بغض گلویش را گرفت خونش میجوشید و در قلبش سرازیر می.شد ناگهان چشمش برقی زد يك لحظه ساکت شد و بعد :گفت خوب حالا که زوره یا حسین زار محمد با ادای این ضرب المثل بی خداحافظی راه افتاد. در کوچه هیچ نگفت یکسره بطرف کاروانسرا رفت. الاغش را از آخور گرفت و رو براه گذاشت.