شیر محمد-------------------------------------۵۳
انداخت روی او و از در بیرون .رفت درهای بندر بوشهر در بیرون چفت و بست محکم دارد فوری در را از خارج چفت کرد اکنون در بندر شور و غوغائی راه افتاده است. سه نفر پی در پی بدست زار محمد کشته شده.اند هر کس از ترس باین در و آن در میرود هیاهو و جنجال غریبی .است آژانها چند تا چندتا دنبالزار محمد .میگشتند اما از ترس حالشان خراب بود و بمجرد اینکه میشنیدند زار محمد از این کوچه رفت راه را کج کرده از کوچه مقابل میرفتند با اینهمه کار زار محمد تمام نشده بود. دو وکیل هم بودند کارش دویدند و این پیسی را بسرش آوردند. از اتفاق یکی از وکلا در بندر بود و دیگری شنیده بود که زار محمد سه نفر را کشته و ممکنست بسراغ او بیاید دو پاداشت و دوپا هم قرض کرد و دوان دوان بطرف خانه رفت از بد حادثه سريك زار محمد را دید که می.آید نفسش بند آمد و ناگهان بدنش پیچ به لرزه افتاد زبانش لكنت گرفت با گنگی :گفت «زار محمد !بخدا !بخدا پولت را الان .میدهم زار محمد :گفت کمی دیر شده .است تو با تسبیح با زندگیم بازی .کردی من با سرب و گلوله بازی خواهم کرد حالا يك سرب داغ در حلقت «میریزم که در مكن !مكن مكش مكش محض رضای...... و صدای تیر دوباره بلند شد و آن مرد در خاك و خون غلتید کارزار محمد تمام شد. اطرافش را نگاه کرد و دید خانه تیکران ارمنی رو بروی اوست و در خانه تیکران سرازیر شد در را از داخل بست و یکر است رفت در اطاق تیکران تیکران وحشت زده خواست حرفی بزند و اعتراضی کند ترا هم زار محمد داستان را گفت و :گفت اگر صدایت درآمد با گلوله سرخ میکنم بدون حرف مرا تا شب نگهدار تیکران گفت: «آی بخشم. و تا غروب زار محمد آنجا بود همینکه هوا تاريك شد زار