برگه:Shalvarha-ye vassle dar - Rasoul Parvizi.pdf/۵۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

۵۴------------------------------------شلوارهای وصله دار

محمد از خانه تیکران خارج شد هنوز آژانها و گزمه ها اینطرف آنطرف میدویدند زار محمد آرام آرام راه افتاد؛ کنار دریا .رسید از جان پناه ساحل بدریا پرید و در میان تاریکی و موج و ناپدید گشت ... فردا ،امنیه ها ،آژانها گزمه ها دنبالزار محمد بودند و جنازه ها با تشریفات بخاک سپرده شد اما زار محمد دیگر نبود اسم او هم .نبود دیگر با و نگفتند زار .محمد همه گفتند. شیر محمد، شیر محمد و هنوز در آن صفحات داستان شیر محمد بر سر زبانهاست.