برگه:TajereVenisi.pdf/۱۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۳–

نمیکنم و مقصودم از این معامله آنست که آنتونی با من دوست شود، و چون در اینگونه دادوستدها شرطی هم باید در کار باشد این شرط بی‌فایده و مهمل را پیشنهاد کردم، اگر آنتونی دوستی مرا طالب است بسم‌الله! و اگر طالب نیست خدانگهدار.

باسینو که از شایلاک گمان جوانمردی و نیک‌نفسی نداشت سخنان او را نمی‌توانست باور کند، و بدین جهت مایل نبود دوست خود را ببلا و محنتی گرفتار سازد و کوشش بسیار کرد که آنتونی را از اقدام بدان معامله بازدارد، ولی آنتونی که از قصد شایلاک آگاه نبود و نمیدانست که خیال تلافی و انتقام دارد با خود فکر میکرد که این یهودی زرپرست هیچگاه از زر خود نمیگذرد و هزار و پانصد لیره را با پنج سیر گوشت بدن او که ارزشی ندارد عوض نمی کند و از این گذشته از رسیدن کشتیهای خود هم مطمئن بود و ازینروی گوش بسخنان باسینو نداد و با شایلاک بمحضر قاضی رفت و سند را چنانکه شایلاک میخواست امضا کرد و