داده باشد. هیچکدام از قسمتهای قشون اردشیر نمیتوانست در مقابل حملات یونانیها تاب آرد و، همینکه قشون اردشیر متزلزل میگشت، شاه کشته میشد یا فرار میکرد و در هر دو صورت کوروش موفّق میبود و تاج بر سر میگذاشت. بنابراین شکست کوروش به عقیدهٔ پلوتارک بیشتر از این جهت بود، که کلآرخ کوتاهی کرد و کوتاهی او نه از این حیث بود، که کوروش نصیحت او را گوش نکرده در جای خطرناک، یعنی در پیش قلب قشون خود، ایستاد و جنگ کرد، بلکه از اینکه کلآرخ نخواست در قلب قشون کوروش قرار گیرد. اگر شاه میخواست قشون یونانی در جائی بایستد، که برای او بیضررتر از هرجای دیگر باشد، همین موقع را که کلآرخ برگزیده بود، انتخاب میکرد. برای فهم مطلب باید علاوه کنیم، که بقول پلوتارک کلآرخ، چون میدانست، که کوروش شجاع و بیپروا است، به او گفته بود، در جائی که مخاطره زیاد است، نایست و او جواب داده بود: «این چه نصیحتی است، که بمن میدهی؟تو میدانی، که من داعیهٔ سلطنت دارم و با وجود این میخواهی من نشان دهم، که لایق آن نیستم؟» (اردشیر، بند ۹).
پس از ذکر نظری، که پلوتارک اظهار کرده روایت کزنفون را دنبال میکنم:
قشون اردشیر با قدمهای مساوی پیش میآمد و کوروش بفاصلهٔ کمی از جبههٔ قشون خود حرکت کرده قوای دشمن و سپاه خود را تماشا میکرد. در این موقع کزنفون از او پرسید، آیا فرمانی دارید؟کوروش جواب داد بتمام قشون اطّلاع دهید، از رودههای قربانیها معلوم شده، که بهرهمندی با ما است (چنان که گذشت، این عادت یونانیها بود، که قبل از جنگ قربانی میکردند و نظر برودههای حیوان موافق قواعدی، که غیبگوهای آنان داشتند، میگفتند نتیجهٔ جنگ مساعد است یا نه. در این موقع کوروش چنین گفته، تا موافق آداب مذهبی یونانیان دل آنها را قوی کرده باشد. م.). بالاخره وقتی رسید، که فاصلهٔ بین دو قشون متحارب بیش از سه یا چهار استاد (۷۴۰ ذرع تقریبا) نبود. در این موقع یونانیها خواندن لحن جنگی را شروع کرده از جا کندند، تا به دشمن حمله برند. آنهائی، که عقب