صداقت و دیانت را به هیچ میشمرد و روشن بود، که کسی را دوست ندارد. اشخاصی را دوستان خود میخواند و در همان حال برای آنها دام میگسترد. هیچگاه دشمن را استهزاء نمیکرد، ولی هیچگاه هم با اطرافیان خود حرف نمیزد، مگر آنکه آنها را استهزاء کند. او نمیخواست مال دشمن را برباید، زیرا ربودن چیزی، که خوب حفظ میشد، دشوار بود، ولی او یگانه کسی بود، که ربودن مال دوستی را، از این جهت که محفوظ نبود، خیلی سهل میدانست. . از تمام اشخاص بدقول و فاسد میترسید، چنانکه از اشخاص جنگ آزموده میترسند و، بعکس تمام کسانی را که دیندار و راست بودند، مورد استفاده قرار میداد، زیرا تصوّر میکرد، که اینها آدمی نیستند. او عقیده داشت، که اشخاص درستکار بد تربیت شدهاند. وقتی که میخواست در نزد کسی شخص اوّل باشد، افترا میزد به کسانی، که مقام اوّل را قبل از او حائز بودند. در اموری، که چندان معلوم نیست، میتوان اشتباه کرد، ولی آنچه همه میدانند، این است: وقتی که منن از آریستیپ[۱] فرماندهی قشون خارجه را گرفت، جوانی بود خوشگل و صبیح و، زمانی که سر و سرّی با آرییهٔ خارجی داشت، طراوت جوانی را هنوز فاقد نشده بود و آرییه جوانانی را، که صباحت منظر داشتند، دوست میداشت. خود او هم زمانی، که ریش نداشت، جوانی داشت تاریپاس[۲] نام، که خارجی بود. سرداران یونانی کشته شدند از این جهت، که بر ضدّ شاه قیام کردند، ولی او کشته نشد، و حال آنکه همان کار سرداران دیگر را کرده بود. بعدها شاه او را هم معدوم کرد، ولی نه مانند سرداران دیگر یونانی، زیرا بریدن سر قتلی نجیبانه بشمار میرفت. گویند، که او را با زجرهائی کشتند، که یک سال طول کشید (بعضی نوشتهاند، که دست و پای او را قطع کردند). آژیاس آرکادی و سقراط آخائی هم کشته شدند، ولی این دو نفر نه در جنگ ترسو بودند و نه در دوستی خائن. هر دو تقریباً سی و پنج سال داشتند (عقبنشینی، کتاب ۲، فصل ۶).
برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۰۹۴
این برگ همسنجی شدهاست.