رفته بودند، خبر دادند، که قشونی از دور دیده میشود و شب آتشهای زیاد روشن شده است. سرداران پس از رسیدن این خبر چنین صلاح دیدند، که سپاهیان را از دهات جمع کنند و آنها شب را در زیر آسمان بگذرانند. شب برف زیادی افتاد و سپاهیان را با اسلحهشان پوشید. مالهای بنه بقدری سنگین شدند، که با صعوبت آنها را بلند میکردند. کزنفون گوید از این وضع افسردگی زیاد برای او دست داد.
او برخاست و بیلباس رو شروع بشکستن هیزم کرد و بزودی بعض سپاهیان برای خوشآمد سردار خود برخاسته به او کمک کردند. سربازان دیگر نیز بمرور برخاستند و آتشی روشن کرده تن خود را با پیه خوک، روغن کنجد، بادام تلخ و صمغ سقزی مالش دادند. از این موادّ در اینجا زیاد است و بعد مالیدنی گوارائی یافتند، که تمام این موادّ در آن داخل بود. پس از آن سرداران قرار دادند، که سپاهیان به دهات برگشته در خانهها سکنی کنند و آنها شاد و فریادزنان به منازلشان خود برگشتند، چه در آنجاها آذوقهٔ زیاد یافته بودند. از سپاهیان آنهائی که، هنگام بیرون رفتن از منازل خانهها را آتش زده بودند، سخت تنبیه شدند، یعنی قرار شد، که در ازای این حرکت در بیابان بمانند و سختی سرما را بچشند. در همان شب دستهای را مأمور کردند بمحلی، که میگفتند قشونی در آنجا دیده شده بروند و تحقیقاتی کرده اطّلاعات صحیح آرند. رئیس دسته گفت، آتشی در آنجا ندیدم و اسیری با خود آورد، که کمانش شبیه کمانهای پارسی و ترکش و تبرزینش مانند ترکش و تبرزین[۱] آمازونها[۲] بود (راجع به آمازونها بالاتر ذکری شد. این زنان سکائی جنگ و شکار را حرفهٔ خود میدانستند و پستان راست را میبریدند، تا بهتر تیر اندازند. م.). در جواب سؤالاتی، که از او کردند، گفت پارسی است، از سپاهیان تیریباذ و برای یافتن آذوقه از قشون دور شده. بعد، که از عدّهٔ قشون تیریباذ پرسیدند، گفت این والی بجز قشون خود سپاهیانی نیز از مردم خالیب[۳] و تااوک[۴] اجیر کرده و میخواهد در معبر تنگی به یونانیها حمله کند. پس از آن سرداران یونانی سپاه را جمع کرده و عدّهای را در اردو برای محافظت آن گذاشته با اسیر مزبور، که در این