میخواهند با ما جنگ کنند. ماکرونها جواب دادند، از این جهت، که شما وارد ولایت ما شدهاید. یونانیها گفتند، ما با شاه جنگ میکردیم و حالا میخواهیم خودمان را بدریا رسانیده به وطنمان برگردیم. ماکرونها جواب دادند، که اگر گروی بدهید از رفتن شما ممانعت نخواهیم کرد. طرفین به یکدیگر گروی دادند و آن عبارت بود از یک نیزه یونانی و ماکرونی، که بین طرفین مبادله شد. پس از آن ماکرونها به یونانیها در انداختن درختان کمک کرده در مدّت سه روز بقدر مقدور آذوقه دادند و یونانیها را هدایت کرده به کوههای کلخ[۱] رسانیدند (همانجا، کتاب ۴، فصل ۸). در اینجا کوهی بود بلند و صعب العبور و روی آن کلخها صف کشیده برای جنگ آماده بودند. در ابتداء یونانیها خواستند حمله کنند، ولی سرداران، چون موقع را خطرناک دیدند، قرار دادند، که بدواً بشور بپردازند. کزنفون گفت، ترتیب فالانژ برای این جنگ مناسب نیست. باید ستونهای مستقیم تشکیل داده حمله کنیم. رأی او را سائرین پسندیده ستونهای مذکور را تشکیل کردند و کزنفون بطرف راست و چپ دویده به سربازان گفت: ای سربازان، بدانید اشکالی را، که در پیش دارید، یگانه اشکال است و پس از آن به جائی، که مقصد ما است، خواهیم رسید. بنابراین، اگر توانستیم، باید دشمن را، خام هم که باشد، بخوریم.
کزنفون عدّهٔ قشون یونانی را در اینجا چنین شرح میدهد (کتاب ۴، فصل ۸):
«وقتی که هرکس بجای خود ایستاد و ستونهای مستقیم تشکیل یافت، تقریبا هشتاد لخ سنگین اسلحه بشمار آمد و هرکدام تقریباً مرکب از یکصد نفر بود.
سپاهیان سبکاسلحه و تیراندازان را بسه قسمت تقسیم کردند. قسمت اوّل را به انتهای جناح چپ، دیگری را بآخر جناح راست فرستادند و قسمت سوّم را بمرکز گماشتند. هرکدام از قسمتهای مزبور تقریباً ششصد نفر داشت» بنابراین حساب عدّهٔ یونانیها تقریباً ۹۸۰۰ نفر بوده و نسبت بعدّهای، که از آسیای صغیر با کوروش حرکت کردند، سه هزار و دویست نفر کاسته بود. از این عدّه بعضی در نیمه راه از سپاه کوروش جدا شده رفته بودند، برخی بشاه تسلیم گشته و عدّهای
- ↑ Colque.