برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۱۴۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

به او گفت: «فرناباذ، خدا کند، که با چنین حسّیّاتی شما دوست ما باشید، نه دشمن» بعد پلوتارک گوید (همان‌جا، بند ۱۵) «وقتی که فرناباذ با دوستان خود رفت، پسرش که عقب مانده بود، بطرف آژزیلاس دویده خندان چنین گفت: آژزیلاس، امروز علقهٔ میهمان‌نوازی مرا با شما مربوط گردانید و، در حینی که این کلمات را می‌گفت، پیکانی به او داد. آژزیلاس آن را با مسرّت گرفته و از سیمای خوش این جوان و محبّت او متأثر شده باطراف خود نگاه کرد، تا ببیند، کی از اطرافیان او چیز زیبائی دارد، که آن را در ازای این هدیه کریمانه باین صاحب‌منصب بدهد. در این حال او روی اسب دبیر خود یراق ممتازی دید و آن را برگرفته به پسر فرناباذ داد و بعدها همواره او را یاد می‌کرد. پس از آن مدّت‌ها گذشت و، چون این جوان را برادرانش از خانهٔ پدرش راندند، او به پلوپونس رفت و آژزیلاس نسبت به او محبّت‌های زیاد کرد. . . . » . چون بهار دررسید آژزیلاس از فریگیّه بیرون رفته به جلگهٔ تب سرازیر شد و تمام قشون خود را در آنجا جمع کرد، تا به آسیای علیا (یعنی بدرون آسیای صغیر و ممالکی که در مشرق آن واقعند) رود، زیرا تصوّر می‌کرد، که بهرجا پا نهد مردمان تابع از شاه جدا شده بیونان ملحق خواهند شد.

احضار آژزیلاس

بالاتر گفته شد، که برحسب امر اردشیر تیت‌رستس تیموکرات نام یونانی را با پنجاه تالان بیونان فرستاد، تا متنفّذین شهرهای یونانی را خریده جنگی در یونان بر ضدّ اسپارت ایجاد کند.

یونانی مذکور مأموریت خود را خیلی ماهرانه انجام داده اوضاع ناگواری در یونان برای اسپارت پیش آورد. توضیح آنکه آتن، تب، کرنت و آرگس علیا با اسپارت طرف شدند و بر اثر آن اولیای دولت مزبوره (افورها) مجبور گشتند آژزیلاس را از آسیای صغیر احضار کنند (در حدود ۳۹۴ ق. م). آژزیلاس، چنانکه کزنفون گوید (تاریخ یونان، کتاب ۴، فصل ۲) به متّحدین خود گفت: اگر کارها روش خوبی داشته باشد برمی‌گردم، تا چیزهائی را که می‌خواهند، به انجام رسانم. بعد با تأسّف آسیا را ترک کرد. پلوتارک گوید (اردشیر، بند ۲۳)، که آژزیلاس در حین حرکت گفت، سی هزار تیرانداز ایرانی مرا از اینجا بیرون می‌کنند (اشاره به سی هزار