(تاریخ یونان، کتاب ۵، فصل ۱): «شاه اردشیر عادلانه میداند، که شهرهای آسیائی، جزائر کلازومن[۱] و جزیرهٔ قبرس را مستملکات خود بداند. او نیز عادلانه میداند، که آزادی و استقلال داخلی شهرهای دیگر یونانی را (یعنی یونان اروپائی را) به آنها رد کند، به استثنای لمنس[۲]، ایمبروس و اسکیرس[۳]، که کما فی السابق متعلّق به آتن خواهند بود. اگر کسی این صلح را نپذیرد، من با او به معیّت کسانی، که این صلح را پذیرفتهاند، جنگ و آنکس را در خشکی و دریا تعقیب خواهیم کرد، بیاینکه از بکار انداختن کشتیها و صرف پول دریغ داشته باشم (۳۸۷ ق. م) » .
این سند را بعض مورّخین عهدنامهٔ آنتالسیداس نامیدهاند، ولی نلدکه گوید، که آن را عهدنامه نمیتوان دانست، فرمانی بود، که از طرف اردشیر صادر شد[۴] و این نظر صحیح است. موافق این صلح، که بموجب فرمان اردشیر برقرار شد، دول یونانی دیگر نمیتوانستند در شهرهای یونانی در آسیای صغیر دخالت کنند و نیز نمیتوانستند بجزائر بحر الجزائر به استثنای سه جزیرهٔ مذکوره دست اندازند، یعنی جزائر بحر الجزائر مستقل میشدند و خود این دریا منطقهٔ بیطرف بین ایران و یونان میگردید. بالاخره دول یونانی حق نداشتند با یکدیگر برای توسعهٔ نفوذ خود بر ضدّ ثالثی عهدی ببندند و معلوم است، که در این صورت نفوذ ایران در یونان محکمتر میشد. با وجود این باید گفت، که بعد از ایران برای اسپارت هم این صلح خیلی مفید بود، چه او تمام مستملکات خود را حفظ میکرد و در یونان نسبت بدول دیگر برتری مییافت، ولی اسپارتیها نتوانستند این برتری را حفظ کنند، زیرا بعدها بقدری تعدّی کردند، که بالاخره اهالی تب درس خوبی به آنها دادند و بدست اپامی نونداس[۵] در ۳۷۱ ق. م شکستی فاحش در لکترا[۶] خوردند (این وقایع خارج از موضوع کتاب است). کلیة رفتار اسپارتیها در شهرهای آسیای صغیر هم، زمانی که سرداران لاسدمونی در آنجاها تسلّط داشتند، خوب نبود و، همینکه آژزیلاس احضار و نفوذ لاسدمونیها زائل شد، اهالی بعض شهرهای مزبور بر ضدّ