برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۱۶۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شهرهای قبرس را تخلیه کرده فقط سالامین را نگاه دارد، و مطیع شاه باشد، چنانکه بنده‌ای به آقایش مطیع است. شرائط هرچند سخت بود، با وجود این اواگراس آن را قبول کرد، ولی گفت بشاه اطاعت می‌کنم، چنانکه پادشاهی بشاه اطاعت می‌کند.

تیری‌باذ این پیشنهاد را ردّ کرد و صلح انجام نیافت. پس از آن ارن‌تاس داماد اردشیر، که یکی از رؤساء قوای ایران بود و بنفوذ تیری‌باذ در دربار رشگ می‌برد، در نهان بشاه نوشت، که تیری‌باذ سالامین را نگرفت، و حال آنکه می‌توانست بگیرد، و حالا هم با دشمن داخل مذاکره شده و بعلاوه با لاسدمونی‌ها برای مقاصد شخصی مشغول سازش است. رسولی هم او نزد غیب‌گوی دلف (پی‌تی) فرستاده، تا بداند موقع برای یاغی‌گری مساعد است یا نه و دیگر اینکه تیری‌باذ با دادن امتیازات و هدایا و نیز با مواعید رؤساء قشون را رو به خود می‌کند. اردشیر، همین‌که نامهٔ ارن‌تاس را خواند، افتراهای او را باور کرد و به او نوشت تیری‌باذ را گرفته به دربار بفرستد. تیری‌باذ پس از ورود به دربار از شاه خواست بکار او رسیدگی شود و اردشیر امر کرد او را موقتاً توقیف کنند، تا مجلس محاکمه انعقاد یابد و بعد، چون جنگی با کادوسی‌ها پیش آمد، محاکمهٔ او بوقت دیگر موکول شد (پائین‌تر بیاید).

پس از آن ارن‌تاس، که جانشین تیری‌باذ بود، خواست به جنگ مداومت دهد، ولی بزودی دید، که احوال دیگرگون است: اوّلا اواگراس، که از یأس داخل مذاکره شده بود، قوّت قلب یافته، سپاهیان ایرانی از توقیف تیری‌باذ، که مورد محبّت آنان بود، ناراضی‌اند و مانند سابق اطاعت نمی‌ورزند و حتّی تهدید می‌کنند، که محاصره را موقوف خواهند کرد. بر اثر این اوضاع ارن‌تاس از عواقب آن بیمناک شده کس نزد اواگراس فرستاد و گفت، حاضر است صلح کند بهمان شرائطی، که او به تیری‌باذ پیشنهاد کرد و پذیرفته نشد. اواگراس، که نیز از عواقب وضع خود متوحّش بود، بطور غیر مترقّب گشایشی برای خود مشاهده کرد و با شعف شرائط را پذیرفت، یعنی قبول کرد، که فقط بشهر سالامین اکتفا کرده باج بدهد و اطاعت او از شاه مانند پادشاهی باشد، که از شاه امر یا فرمانی به او می‌رسد.