شورشیان بمصر رفته بود، تا از پادشاه آن پول و کشتی بگیرد و با پنجاه کشتی و پانصد تالان نقره[۱] برگشته بود، همینکه بشهر لسه[۲] واقع در آسیای صغیر رسید، باین بهانه، که میخواهد نتیجهٔ مذاکرات خود را با دربار مصر باطّلاع رؤساء شورشیان برساند، آنها را به مجمعی دعوت کرد و، چون حاضر شدند، آنها را گرفته به دربار اردشیر فرستاد و خودش مورد توجّهٔ مخصوص شاه شد. پس از این وقایع سائر شورشیان بیسر مانده همگی سر تسلیم پیش آوردند (دیودور، کتاب ۱۵، بند ۹۰-۹۱). راجع به قضایای مذکوره مقتضی است گفته شود، که اخبار مختلف و پریشان زیاد است، ولی جهات وقایع روشن نیست، حتّی نمیتوان بتحقیق دانست، که اسامی مذکوره راجع بهمان اشخاص است، که ما تصوّر میکنیم یا بدیگران، بخصوص که اشخاص گاهی با شاهند و گاه بر ضدّ او. بنابراین نمیتوان وقایع را موافق قاعدهٔ علیّت برشتهٔ ترتیب درآورد. همینقدر از این وقایع برمیآید، که ایالات غربی ایران در حال تجزیه و انحلال بودهاند و ولات از این وضع استفاده کرده راه خودسری پیش گرفته بودند. معلوم است، که با این حال مستملکات یونانی ایران در آسیای صغیر نیز از این اغتشاش و اختلال استفاده میکردند. مصر هم که از ۶۰ سال قبل از ایران جدا شده بود. بالاخره با در نظر گرفتن این اوضاع باین نتیجه میرسیم، که در اواخر سلطنت اردشیر راه برای اجرای مقاصد مقدونیها هموار میشد. از احوال ایالات شرقی ایران در این زمان اطّلاعی نداریم، فقط مختصری از سفر جنگی اردشیر بولایت کادوسیان در دست است، که بالاتر ذکر شد. اینجا هم، چنانکه از نتیجه معلوم است، اردشیر استقلال داخلی دو پادشاه کادوسی را شناخت.
حملهٔ مصریها به فینیقیّه
دیودور گوید (کتاب ۱۵، بند ۹۲-۹۳): در همین اوان تاخس[۳] پادشاه مصر خواست با اردشیر جنگ کند و قوای برّی و بحری زیاد جمع کرد. در قشون او دههزار نفر سپاهی