برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۱۷۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اجیر بودند (معلوم است که یونانی بوده‌اند). دولت اسپارت آژزیلاس را برای سرداری این قوّه فرستاد و خابریاس آتنی نیز بعنوان اینکه شخصاً به خدمت مصر استخدام می‌شود، نه از طرف مردم آتن، بمصر رفت و امیر البحر بحریّهٔ آن، که عدّه‌اش به دویست کشتی می‌رسید، گردید. خود پادشاه مصر برخلاف عقیدهٔ آژزیلاس فرماندهی را برعهده گرفته بطرف فینیقیّه حرکت کرد و، چون به نزدیکی فینیقیّه درآمد، از مصر فرستاده‌ای دررسید و خبر آورد، که حاکم مصر یاغی شده و مأمورینی نزد نکتانب پسر پادشاه، که فرمانده دسته‌ای از قشون مصر بود، فرستاده، تا او را به سلطنت دعوت کند. پس از آن شورش بزودی بالا گرفت و بتمام مصر سرایت کرد و پسر پادشاه مصر با شورشیان همداستان گردیده به سرداران پاداش‌هائی و به سربازان وعده‌هائی داد. بالاخره براثر این اوضاع پادشاه مصر چاره را در این دید، که از کویر عربستان گذشته پناه به دربار ایران برد و عذر تقصیرات را بخواهد (۳۶۱ ق. م). اردشیر نه فقط از تقصیر او درگذشت، بل فرماندهی اردوئی را، که بنا بود بقصد مصر حرکت کند، بوی داد، ولی در این وقت اردشیر پس از چهل و سه سال سلطنت فوت کرد و اخس بجای او نشست. در خلال این احوال تاخس به نزد آژزیلاس برگشت و، چون جرئت نکرد با پسر خود جنگ کند، سردار یونانی او را بشهر بزرگی برد و در آنجا قشون نکتانب، که از حیث عدّه برتری داشت، او را محاصره کرد. بعد شبانه آژزیلاس محصورین را از شهر حرکت داده به جائی برد، که موقع محکمی بود (این محلّ را از هر طرف کانالهائی احاطه داشت). در آنجا بواسطهٔ خوبی موقع و رشادت یونانی‌ها قشون نکتانب شکست خورد و تاخس مجدّدا پادشاه مصر شد. پس از آن آژزیلاس خواست به اسپارت برگردد، ولی وقتی که عازم وطن خود بود، در شهر سیرن مرد و نعش او را با عسل بلسان کرده به اسپارت بردند (۳۶۰ ق. م). این است گفته‌های دیودور، ولی باید در نظر داشت، که این مورّخ اسامی پادشاهان مصر را مشوّش ذکر کرده و نمی‌توان محقّقا معلوم کرد، که وقایع مزبوره در چه زمانی روی داده. اگرچه موافق حساب