برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۱۹۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اردشیر تأمّل کرد، تا آنها نزدیک گشتند و همه را شناخت. بعد، همین‌که آنها خنجرها را کشیده بطرف تخت شاه رفتند، اردشیر پردهٔ دریچه را بلند کرده به اطاق دیگر رفت و در را بسته فریادکنان قراولان را طلبید. در این احوال، چون کنکاشی‌ها تیرشان به سنگ آمد و شاه آنها را شناخت، گریختند و به تیری‌باذ هم گفتند، چنان کند، ولی قراولان رسیده تیری‌باذ را احاطه کردند و او چند نفر را کشت، تا آنکه زوبینی به او اصابت کرده وی را از پای درآورد. پس از آن بحکم اردشیر داریوش و اطفال او توقیف شدند و بامر شاه محکمه‌ای از قضات شورای شاهی (پلوتارک قضات را چنین می‌خواند) تشکیل گردید و اشخاصی نیز بحکم شاه معیّن شدند، تا تقصیر داریوش را بگویند (مقصود هیئت اتّهامیّه است). علاوه بر این اقدامات اردشیر امر کرد، که منشی‌های محکمه عقیدهٔ قضات را نوشته نزد او آورند. قضاة باتّفاق آراء حکم اعدام دادند و مجریان احکام محکمه داریوش را گرفته به اطاقی، که پهلوی محکمه بود، بردند و جلاّد با تیغش حاضر شد، که رأی محکمه را اجراء کند، ولی همین‌که داریوش را دید، متوحّش شد و بطرف درب اطاق عقب رفت، زیرا نیارست بر ولیعهد دست بلند کند. قضاتی، که در اطاق دیگر بودند، او را تشجیع کردند، که وظیفهٔ خود را انجام دهد و جلاّد پس از آن داریوش را گرفته سرش را با تیغ از بدن جدا کرد. پلوتارک گوید (اردشیر، بند ۳۶): بعض مورّخین گفته‌اند، که اردشیر در محکمه حاضر بود و، وقتی که داریوش دید، تقصیر او ثابت شده، در پیش شاه رویش را به زمین نهاده عفو خود را با عجز و الحاح درخواست کرد، ولی اردشیر برخاست و از شدّت غضب و خشم قمهٔ خود را کشیده آن‌قدر داریوش را زد، تا او جان سپرد و بعد، که بقصر خود برگشت آفتاب را پرستش کرد (مقصود میثر رب النّوع آفتاب است) و به درباریها گفت: «ای رجال پارس، به خانه‌های خودتان برگردید و به همه بگوئید شخصی، که بر ضدّ من کنکاش کرده بود، کنکاشی که بزرگترین جنایت و بی‌دینی است، هرمز بزرگ او را سیاست کرد» . چون پلوتارک روایت اوّلی را مقدّم ذکر کرده معلوم است، که آن را صحیح‌تر می‌دانسته. ژوستن